با دوستای من لاس نزن !

531 118 26
                                    

"فلش بک ، چند ساعت قبل "

با صدای زنگ در سوت زنان درحالیکه داشت مصاحبه چان و بکهیون رو نگاه میکرد به سمت در رفت و درو باز کرد که پسری قد بلند و چهارشونه رو باماسک مشکی ای روی صورتش دید .
تا اومد دهنش رو باز کنه با حس جسمی روی شکمش دهنشو بست و به پایین نگاه کرد . این ... کلت بود ؟
پس محافظای دم خونش کدوم قبری بودن ؟
خواست داد و بیداد راه بندازه که پسر قد بلند محکم هولش داد داخل و پشت سرشم درو بست .

× چه غلطی میکنی ؟؟ تو کی ای ؟

سهون اسلحه شو پایین آورد و داخل کمریش گذاشت و ماسکش رو دراورد.

× مشتاق دیدار کیم جونگین . سهونم ! باید خوب یادت باشه .

مردمک چشمای کای گشاد شد و عرق سردی از کمرش رد شد . آب دهنشو قورت داد و نگاهشو سمت دیگه ای برگردوند :

× نمیفهمم چی میگی از خونه ی من برو بیرون چون تا چند دقیقه دیگه بادیگاردام میان مثل سگ میزننت

سهون پوزخند صدا داری زد و به سرعت هجوم برد سمتش و اولین مشتش رو روی صورت جونگین پیاده کرد که باعث شد چند قدم به عقب پرت بشه .
سمتش رفت و درحالی که قرمزی چشمش رو به رخ میکشید یقش رو گرفت و صورت کای رو جلو کشید :

× روی سگ منو بالا نیار . اون دوست تخمیت کنار بک چه غلطی میکنه ؟

کای دهنشو باز کرد تا حرفی بزنه ولی سهون محکم تر کشیدش جلو :

× برام مهم نیست چطوری ولی اون دوست کثافتتو از بکهیون جدا میکنی ! قول نمیدم سری بعد جفتتون رو نکشم

کای با اینکه ترسیده بود ولی یه شجاعت مزخرف و به درد نخور اون لحظه سراغش اومد و دست سهونو از دور یقش کنار زد :

× بهت رو دادم پررو شدی هون ! تو مگه کیه منی که به من دستور میدی ؟ تخمشو داری آدم بکشی سهون ؟ این کارو نمیکنم . چان خودش بهتر میدونه واسه زندگیش چیکار کنه و توهم صاحب بک نیستی

و بعد محکم زد تو قفسه ی سینه سهون و اونو به عقب هل داد .
سهون که داغ کرده بود مچ دستای کای که روی سینش بود رو گرفت و محکم فشارش داد :

× من کیم جونگین؟ فرشته ی مرگت

و بعد مشت هاشو پی در پی روی بدن کای فرود آورد و کای فهمید چه غلطی کرده چون اون سهون لعنتی از قدیم خر زور بود !
بعد از چند دقیقه با شنیدن صدای چند نفر سهون از روی جونگینی که از درد داشت به خودش مینالید بلند شد .

× کاری که بهت گفتمو انجام بده . گفتم که ! سری بعدی قول نمیدم جفتتون نفرستم اون دنیا .

کای اخمی از درد کرد و لعنتی فرستاد :

× لعنت به جونگینی که یه زمانی عاشق توی عوضی بود

سهون که دم پنجره ی داخل پذیرایی بود حرفشو شنید و با نیشخندی جوابشو داد :

i want to hear your voiceWhere stories live. Discover now