"فلش بک ، چند ساعت قبل "
با صدای زنگ در سوت زنان درحالیکه داشت مصاحبه چان و بکهیون رو نگاه میکرد به سمت در رفت و درو باز کرد که پسری قد بلند و چهارشونه رو باماسک مشکی ای روی صورتش دید .
تا اومد دهنش رو باز کنه با حس جسمی روی شکمش دهنشو بست و به پایین نگاه کرد . این ... کلت بود ؟
پس محافظای دم خونش کدوم قبری بودن ؟
خواست داد و بیداد راه بندازه که پسر قد بلند محکم هولش داد داخل و پشت سرشم درو بست .× چه غلطی میکنی ؟؟ تو کی ای ؟
سهون اسلحه شو پایین آورد و داخل کمریش گذاشت و ماسکش رو دراورد.
× مشتاق دیدار کیم جونگین . سهونم ! باید خوب یادت باشه .
مردمک چشمای کای گشاد شد و عرق سردی از کمرش رد شد . آب دهنشو قورت داد و نگاهشو سمت دیگه ای برگردوند :
× نمیفهمم چی میگی از خونه ی من برو بیرون چون تا چند دقیقه دیگه بادیگاردام میان مثل سگ میزننت
سهون پوزخند صدا داری زد و به سرعت هجوم برد سمتش و اولین مشتش رو روی صورت جونگین پیاده کرد که باعث شد چند قدم به عقب پرت بشه .
سمتش رفت و درحالی که قرمزی چشمش رو به رخ میکشید یقش رو گرفت و صورت کای رو جلو کشید :× روی سگ منو بالا نیار . اون دوست تخمیت کنار بک چه غلطی میکنه ؟
کای دهنشو باز کرد تا حرفی بزنه ولی سهون محکم تر کشیدش جلو :
× برام مهم نیست چطوری ولی اون دوست کثافتتو از بکهیون جدا میکنی ! قول نمیدم سری بعد جفتتون رو نکشم
کای با اینکه ترسیده بود ولی یه شجاعت مزخرف و به درد نخور اون لحظه سراغش اومد و دست سهونو از دور یقش کنار زد :
× بهت رو دادم پررو شدی هون ! تو مگه کیه منی که به من دستور میدی ؟ تخمشو داری آدم بکشی سهون ؟ این کارو نمیکنم . چان خودش بهتر میدونه واسه زندگیش چیکار کنه و توهم صاحب بک نیستی
و بعد محکم زد تو قفسه ی سینه سهون و اونو به عقب هل داد .
سهون که داغ کرده بود مچ دستای کای که روی سینش بود رو گرفت و محکم فشارش داد :× من کیم جونگین؟ فرشته ی مرگت
و بعد مشت هاشو پی در پی روی بدن کای فرود آورد و کای فهمید چه غلطی کرده چون اون سهون لعنتی از قدیم خر زور بود !
بعد از چند دقیقه با شنیدن صدای چند نفر سهون از روی جونگینی که از درد داشت به خودش مینالید بلند شد .× کاری که بهت گفتمو انجام بده . گفتم که ! سری بعدی قول نمیدم جفتتون نفرستم اون دنیا .
کای اخمی از درد کرد و لعنتی فرستاد :
× لعنت به جونگینی که یه زمانی عاشق توی عوضی بود
سهون که دم پنجره ی داخل پذیرایی بود حرفشو شنید و با نیشخندی جوابشو داد :
YOU ARE READING
i want to hear your voice
Fanfiction🥇 1 in angst کاپل : چانبک ، هونهان خلاصه : پارک چانیول پسر وزیر کره تظاهر میکنه که عاشق بیون بکهیون شده . بکهیون پسری معمولی و کم شنواست که چانیول رو باور میکنه و عاشقش میشه اما دنیا بهش اجازه نمیده که طعم شیرین خوشبختی رو حس کنه ! برشی از فیک : ...