_چان چرا بر نمیگردیم کره ؟ اینطوری پولش برات گرون نمیشه ؟
چان درحالی که فرمون دستش بود از توی آینه ماشین نگاهی به ماشینای پشتش انداخت که داشتن اسکورتشون میکردن و با راحت شدن خیالش سمت بک برگشت و دستشو روی دستش گذاشت .
+ کیوتم بنظرت من الان مشکل مالی دارم ؟
بک نمایشی این طرف و اونطرف رو نگاه کرد و بعد به صورت چان زل زد و ادای متفکرارو دراورد :
_ماشینت که میگه خیلی پولداری ولی قیافت یکم ...
و بعد بازدم عمیقشو رها کرد :
_بالاخره نمیشه هم خرو داشت هم خرما رو
چان با بهت سرشو سمت بک برگردوند :
+ الان به این فیس گفتی زشت ؟ میدونی نصف دلیلی که دخترا باهام میخوابیدن بخاطر همین قیافه جذابم بود ؟
بک با شنیدن جمله چان نیشش بسته شد و اخماش تو هم رفت . چان با دیدن قیافه بک تازه فهمید چی گفته لعنتی فرستاد و پشیمون اسم بک رو زمزمه کرد .
+ هیونا
بک با اخم روشو اونور کرد و دستشو از زیر دست چان دراورد . چان با ناراحتی دوباره دست بک رو خواست بگیره که صدای بک بلند شد :
_ خودم میدونم چانیولا . و خودمم میدونم به اندازه ی دوست دخترات خوشگل نیستم ، تازه پسرم هستم .
ولی چانیولا خودت کسی بودی که اول اومدی پیشم من که کاریت نداشتمچان دستشو لای موهاش کشید و ماشینو زد بغل . کمربند بک رو باز کرد و شونه ی بک رو گرفت و سمت خودش برگردوند :
+ پاپی . اهمیتی نمیدم من تورو دوست دارم . متوجهی ؟ یه زری از دهنم بیرون اومد همینطوری . متاسفم خب ؟
بک بازم روشو سمت دیگه کرد . چان با لحن ملتمسی گفت :
+ هیونم چیکار کنم آشتی کنی ؟
بک سریع روشو سمت چان برگردوند و بعد از فهمیدن اینکه چقدر کارش ضایع بوده با صدای آروم پرسید:
_ بریم مارسی ؟
چان با تعجب پرسید :
+ مارسی ؟
_اره من تو اینترنت دیدمش خیلی قشنگ بود پس گفتم که ...
گوشاش قرمز شد و صداش تحلیل رفت :
_ دوتایی میتونیم اونجا باشیم . چون من همیشه فانتزیشو داشتم که تو خارج کنار دریا با کسی که دوستش دارم باشم و خب ...
با دیدن نگاه بی حرکت چانیول سریع حرفشو پس گرفت :
_ البته اگر نمیخوای ولش کن . اره اره اصلا فراموش کن چی گفتم
و وقتی بازم واکنشی از پسر خشک شده ی رو به روش ندید فریادی کشید :
_ یااا پارک چانیووول
YOU ARE READING
i want to hear your voice
Fanfiction🥇 1 in angst کاپل : چانبک ، هونهان خلاصه : پارک چانیول پسر وزیر کره تظاهر میکنه که عاشق بیون بکهیون شده . بکهیون پسری معمولی و کم شنواست که چانیول رو باور میکنه و عاشقش میشه اما دنیا بهش اجازه نمیده که طعم شیرین خوشبختی رو حس کنه ! برشی از فیک : ...