با حس رطوبت و گرمی زیر گوشش پلکاش از هم فاصله گرفتن و نگاهش به پسر بغل دستش گره خورد که قرمز بودن و مژه هاش خیس بودن .
کمی به طرفش برگشت و دستشو بین موهاش کشید . چان چشماش رو برای چند ثانیه بست و بعد کاغذی رو که از قبل روش نوشته بود جلوی چشمای بک گرفت:[ گوشت درد نمیکنه ؟ حالت خوبه ؟ احساس درد تو بدنت نداری ؟ ]
بکهیون با دیدن سوالاش لبخندی از نگرانیش زد :
_ اینطوری اذیت میشی میتونم لبخونی کنم .
بعد دستی به گوشش که انگار پانسمان روش بود زد :
_ گوشمم زیاد درد نمیکنه
با دیدن اینکه چهره چان هنوز گرفتس با شیطنت اضافه کرد :
_ البته شاید بخاطر این باشه که یکی تا چند دقیقه پیش داشت گوشمو میبوسید !
چان برخلاف تصورش لبخند نزد و از تخت پایین اومد ، روی صندلی کنار تخت نشست و سرش رو پایین انداخت .
بک با تعجب کاراش رو دنبال کرد . دستشو جلو کشید و دست قرمز و لرزون چان رو تو دستش گرفت :_ نمیخوای باهام حرف بزنی ؟
نگاه چانیول بالا اومد . با دیدن چشمای خیسش بک جاخورد :
_ یاااا برای چی گریه میکنی ؟
از حالت خوابیده در اومد و بدنش رو جلو کشید و صورت چان رو جایگزین دستش کرد و با چرخوندن صورتش سعی کرد بدنشو بررسی کنه . با دیدن اینکه هیچ آسیب جدی ای به صورتش وارد نشده شونه ی چان رو چپ و راست کرد تا بتونه بگرده . خیالش که از اسیب ندیدن چان راحت شد بازدم عمیقشو رها کرد :
_ چیزیت که نشده پس محض رضای خدا بگو چرا اونطوری بهم زل زدی و عین بچه دو ساله ها گریه میکنی ؟
چان بی صدا نگاهش میکرد و چیزی نمیگفت . نگاه بک تیره شد و شونه ی چان رو ول کرد و ازش فاصله گرفت.
دستشو به گوشاش رسوند و سرشو انداخت پایین :_ بخاطر اینا داری بهم ترحم میکنی ؟
به صورت چان نگاه نکرد تا نفهمه که چان چی جوابشو میده .
با گرفته شدن دستاش نگاه دلخورش به سمت چانیول کشیده شد .
چان نفس لرزونی کشید . داشت نهایت سعیشو برای نگه داشتن اشک هاش میکرد ولی اونا لجوجانه سعی در فرار کردن از چشمای بی رحم چان داشتن .
لب هاشو از هم فاصله داد و نگاهشو به پایین داد :+ ممکن بود ... دوباره ... از دست بدمت
با هر بدبختی ای که بود به زبون آورد .
بک با فهمیدن اینکه چان بهش ترحم نکرده ابروهاش از هم فاصله گرفتن و ناراحتیِ توی نگاهش رنگ باخت .
و بعد سوالی نگاهش کرد :_ دوباره از دستم بدی ؟ مگه قبلا از دستم دادی ؟
چان سرش رو بالا و پایین کرد :
YOU ARE READING
i want to hear your voice
Fanfiction🥇 1 in angst کاپل : چانبک ، هونهان خلاصه : پارک چانیول پسر وزیر کره تظاهر میکنه که عاشق بیون بکهیون شده . بکهیون پسری معمولی و کم شنواست که چانیول رو باور میکنه و عاشقش میشه اما دنیا بهش اجازه نمیده که طعم شیرین خوشبختی رو حس کنه ! برشی از فیک : ...