"چند ساعت قبل ، پارتی "با دیدن بکهیون که به سمت در ورودی میرفت پشت سرش بلند شد و با عجله و بی حواسی ای که بخاطر مستیش بود بکهیون رو صدا زد و بعد با به یاد آوردن اینکه سانگ ووی لعنتی سمعکاشو ازش گرفته دستاشو مشت کرد و با صورت بر افروخته قدمهای بلندشو به سمت پسر مو سفیدی که داشت بهش پوزخند میزد و با تحقیر نگاش میکرد ، برداشت و با رسیدن بهش مشتشو بلند کرد و با شدت روی صورت سانگ وو کوبید.
سانگ وو روی زمین پرت شد و صدای داد جمعیت بلند شد و همه نگران و وحشت زده بهشون نزدیک شدن .
چان دولا شد و یقه ی سانگ وو رو توی مشتش گرفت و از روی زمین بلندش کرد و زل زد توی چشماش و از بین دندوناش غرید :+ حرومزاده ی عوضی بابای احمقت بهت یاد نداده چطوری صحبت کنی؟ من بهت یاد میدم
و پشت سرش مشت دیگه ای توی صورتش زد و بعد با دیدن آدمایی که دورشون بودن از یقش گرفت و بلندش کرد و دنبال خودش کشوند و وارد اتاق شد و درو بست و قفل کرد و بعد استیناشو زد بالا .
این سانگ ووی لعنتی از اولشم رو مخش بود .
سانگ وو خودش رو بالا کشید و بعد از اینکه خون داخل دهنشو تف کرد ، پوزخندی زد :× هاه پارک چانیول دم دراوردی ! فک کردی چه سگی ای ؟ میبینم که عاشق یه ناقص حرومی شدی . تا این حد سطحت پایینه ؟
چان که به اندازه کافی بخاطر مستیش کلش داغ کرده بود با یادآوری بکهیون آمپر چسبوند و به سمتش یورش برد و لگد های محکمش رو روی پهلو و شکمش پیاده کرد .
خم شد و از یقش بلندش کرد :+ میدونی ناقص کیه ؟ ناقص حرومزاده ایه مثل تو که توی سرش مغز نداره ! ناقص تویی که به پول حروم بابات چسبیدی و همرو پایین میبینی ! ناقص توی لعنتی ای که تخم کردی به معشوقه پارک چانیول حرف بزنی ! و میدونی حرومی کیه ؟ تویی که معلوم نیست ننت کدوم یکی از زیرخوابه های بابات بوده !
و بعدش مشتاشو روی صورتش پیاده کرد .
سانگ وو دستاشو بالا برد و مجسمه رو برداشت و محکم توی سر چان کوبید .
دستای چان شل شد و فریادی کشید . دستاشو روی سرش گذاشت و از سانگ وو فاصله گرفت .
صدای کوبیده شدن های پشت هم در اتاق میومد.
سانگ وو چاقوی جیبیشو دراورد و با نفس نفس از روی زمین بلند شد .
به سمت چان حمله کرد و از گیجیش استفاده کرد و چاقو رو داخل شکمش فرو کرد .
چشمای چان گشاد شد و برای ثانیه ای نفس کشیدن یادش رفت و بعد ناله ای از بین لباش خارج شد .
دستاشو روی دست سانگ وو گذاشت و سعی کرد اونو از خودش جدا کنه .
سانگ وو با نفس های بریده نیشخندی زد و چاقورو بیشتر فشار داد که صدای داد چانیول بلند شد .
چان با زور توانش رو جمع کرد و پاشو بالا اورد و توی شکم سانگ وو کوبید .
سانگ وو دستاش از چاقو جدا شد و نعره ای کشید .
چان با نفس نفس دسته چاقو رو از بدنش بیرون کشید و از سوزش دردناکش صدای فریادش بلند شد .
سانگ وو فاکی فرستاد و به سمتش حمله ور شد و لگد و مشت های پشت همش رو روی صورت و پهلوی چان پیاده کرد .
چان زانوشو بالا آورد و بین پای سانگ وو کوبید .
سانگ وو ازش جدا شد و فریادی کشید . چان از فرصت استفاده کرد و دستشو بالا اورد و ضربه محکمی به پشت گردنش زد که باعث شد سانگ وو بیهوش شه و بدن بیجونش بیفته روی چان .
چان از درد شکمش ناله دردناکی کرد و بدن سانگ وو رو به کناری هل داد .
با درد نیم خیز شد و گوشیش رو دراورد و محض اطمینان عکسی از چاقوی خونی و مجسمه شکسته شده گرفت و بعد پیراهن سانگ وو رو پاره کرد و عکسی از بدن و صورت کبود و خونیش گرفت .
در اتاق رو باز کرد و با جمعیتی رو به رو شد که همه وحشت زده از دیدن چانیول دستشونو روی دهنشون گذاشتن و بعضیاهم دویدن رفتن تو تا ببینن چه بلایی سر سانگ وو اومده .
چان خودش رو تا پذیرایی رسوند و با درد درحالیکه دستشو روی زخمش گذاشته بود روی دو پا نشست تا بتونه سمعک های بکهیونو پیدا کنه.
چند دقیقه نگذشته بود که دستی روی شونه اش نشست . سرشو بالا اورد و با سو ریم ، دوست دختر سابقش ، که دختر وزیر ارتباطات بود مواجه شد .
YOU ARE READING
i want to hear your voice
Fanfiction🥇 1 in angst کاپل : چانبک ، هونهان خلاصه : پارک چانیول پسر وزیر کره تظاهر میکنه که عاشق بیون بکهیون شده . بکهیون پسری معمولی و کم شنواست که چانیول رو باور میکنه و عاشقش میشه اما دنیا بهش اجازه نمیده که طعم شیرین خوشبختی رو حس کنه ! برشی از فیک : ...