پسر مو آبی !

409 102 11
                                    

با خوردن نوری به چشماش پلکاشو روی هم فشار داد .
روی مبل بود؟ از جاش بلند شد و با حس سردرد فاکی فرستاد و دستشو روی سرش فشار داد . نگاهی به اطرافش کرد و با دیدن میز جا به جا شده و وسایلاش که به طرز فجیحی پخش زمین شده بودن دهنش باز موند .
چیزی از دیشب یادش نبود ولی سردردش کامل نشون میداد که مست کرده بوده . بی جنبه ای زیر لب زمزمه کرد و از جاش بلند شد تا وسایل رو از روی زمین برداره . دیشب دعوا کرده بودن ؟ بعد از مرتب کردن میز دوری زد که با دیدن لباسایی که روی زمین افتاده بودن چشماش گرد شد . اون لباسا ... دقیقا همونایی بودن که دیشب تن چانیول بودن.
آب دهنشو قورت داد و به خودش نگاه کرد و با دیدن لباساش که تنش بود بازدم عمیقشو رها کرد .
جریان چیه پس چرا این لباسا اینطوری روی زمین افتادن و چرا بک روی مبل خوابیده بود ؟
کمی فکر کرد تا دیشب و به یاد بیاره که با به یاد آوردن صحنه ای دستشو به مبل گرفت و بهت زده بهش تکیه داد .
چه غلطی کرده بوددد؟
دیشب ... جلوی همه ی ادمای اونجا ... چانیول رو بوسیده بود ؟
به چه دلیل احمقانه ای این غلطو کرده بوددد؟
حالا چطوری قراره به چان نگاه کنه ؟
سرشو لبه مبل گذاشت و نالید :

_ احمق ، احمق ، احمق

این بوی گند از کجا میومد ؟ صدای چرخوندن کلید توی در اومد . بک سرشو به شدت بالا گرفت که دید چان در حالی که بلیز یقه اسکی و شلوار پوشیده بود و روی گردنش شال گردنی انداخته بود آروم سرشو از لای در اتاق بیرون اورد و اطرافو نگاه کرد .
بک دغدغه قبلیش رو فراموش کرد و نفس عمیقی کشید . یه راه براش میموند ! اونم اینکه خودشو بزنه کوچه علی چپ . فایتینگ بکهیون !
لبخند بزرگی روی لبش نشوند و قدمای محکمشو سمت چان برداشت و دستشو بالا برد :

_ سلام چانیول

چان وحشت زده هینی کشید و درو محکم بست .
بک خشک شده تو همون حالت موند . چیشد؟
دستشو پایین آورد و شاکی ابروهاشو درهم کشید . حالا بک یه اشتباهی کرده بود و بو ... بوسیده بودش ولی این چه رفتار مزخرفیه که چان از خودش نشون میده ؟
تازه خودشم قبلا چندبار بک رو بوسیده بود .
معترض به در کوبید و فکراشو بلند به زبون آورد :

_ یاااا این چه طرز برخورده ؟ درسته که من اشتباه کردم ولی توهم قبلا منو بوسیده بودی ! چرا یه جور رفتار میکنی انگار یه سوسک فاضلاب باهات کیس رفته ؟ یا پارک چانیول ! درو باز کن حرف بزنیم .
داره بهم برمیخوره

چان به شدت درو باز کرد . چپ چپ به بک نگاه کرد و همونطور که لباساشو محکم نگه داشته بود گفت :

+ فکر کردی مشکل من اون کیس فاکیته ؟ تو یه متجاوزی لعنتی

بک بهت زده نگاهشو بین چشمای چان چرخوند :

_چی؟

《 فلش بک 》

چان نگاه چپکی ای به بک که از گردن کای آویزون شده بود و بلند بلند میخندید انداخت .
از اونموقعی که مست کرده بود تا الان که دم در خونه بودن ده بار زده بود زیر گریه و ده بار دیگه ریسه رفته بود از خنده ...
داخل کلاب هم هر از چندگاهی بلند میشد و بدنشو تکون میداد و هرکسی که نزدیکش میشدو با لگد میزد و بعد دوباره برمیگشت روی پای چان میشست و ابرو بالا مینداخت .
اولش با اینکارش چان تقریبا پنیک کرد چون بک در حالت عادی فاکینگ خجالتی بود و مدام رنگ عوض میکرد و حالا با اینکاراش باعث تعجب چان میشد !
اما خب بعد از اینکه بک چندبار دیگه هم روی پاش نشست ، براش عادی شد و بی تفاوت به نوشیدنش ادامه داد . با علامت گرفتن از پاپاراتزی ها ، فهمیدن کار اونا تموم شده ، پس باهم به خونه برگشتن .
اخمی به پوزیشن کای و بک کرد و دست بک رو کشید و بعد از یقش گرفتش و عین یه گربه چموش نگهش داشت . رو کرد به کای :

i want to hear your voiceحيث تعيش القصص. اكتشف الآن