اتاق ویژه

403 107 36
                                    

دکتر عکسو پایین گذاشت و نگاهشو به دو پسر جوون رو به روش داد :

× ببینید کم شنوایی ها رو به طور کلی میشه به چند دسته تقسیم کرد . حسی _عصبی و ...

بکهیون که چیزی نتونسته بود بفهمه سرشو سمت چان برگردوند و فهمید که اونم هیچی متوجه نشده . دکتر با دیدن صورت گنگ دو پسر حرفشو اصلاح کرد :

× بزارید اینطوری بگم . یکسری از کم شنوایی ها هستن که با جراحی امکان بهبود وجود داره و سری دیگه میشه گفت کم شنوایی دائمی محسوب میشن .
کم شنوایی آقای بیون جزو دسته ی دوم محسوب
میشن .

چان چندثانیه سکوت کرد و بعد به بک گفت :

+ تو مگه نگفتی میتونستی جراحی کنی ؟

_اوهوم .

سرشو سمت دکتر برگردوند :

+ ولی قبلا بهش گفتن میتونه جراحی کنه

دکتر سرشو تکون داد :

× درسته . به تازگی یه روش جراحی ابداع شده ولی درصد خطاش بالاس و میزان جوابدهی خیلی کمی داره و اینکه شامل حال آقای بیون نمیشه .

چان اخماش درهم رفت و دست بک رو داخل دستش فشرد :

+ علتش چیه ؟

× از اونجایی که عمل پر از ریسک و خطره و به طور کلی روش سیفی به حساب نمیاد باید سلامت جسمی و گوش بیمار به طور کامل بررسی شده باشه . طبق چیزی که من میبینم آسیبی که به گوش ایشون وارد شده باعث بوجود اومدن زخم های متعدد شده و زخم های بخش داخلی گوش خطرناک هستن علاوه بر اینکه این زخم ها روهم دیگه انباشته هم شده و مراقبت های لازم به عمل نیومده .

چان مضطرب خودش رو جلو کشید :

+ یعنی میگید تا اخر عمرش نمیتونه بشنوه؟

دکتر لبخندی زد و سرش رو تکون داد و با اشاره از بک خواست تا از اتاق خارج شه :

× ببینید اقای بیون ناشنوا نیست . شنواییشون دچار مشکل شده و کم شنوا شدن . این به این معنیه که شما اگر دم گوششون نجوا کنید حتی بدون سمعک هم متوجه میشن . علاوه بر اون به عنوان یه دکتری که مراقب حال مریضشه باید یادآور بشم که جناب بیون بخاطر شرایطشون حساس تر از بقیه هستن و ممکنه حتی تن بالای صدا هم باعث بهم ریختگی احساساتشون بشه . یا حتی یه حرف ساده ! نه تنها همسر شما بلکه همه ی کسایی که سلامتیشون دچار نقص شده فکر میکنن برای اطرافیانشون خیلی دردسر درست میکنن و در واقع باری هستن روی دوش شما .
و استرس و ناراحتی مخرب ترین چیزها برای انسان هستن . چه سالم و چه جز اون .
پس اگر میخواید شرایط همسرتون بدتر نشه باید ملایم تر و با ملاحظه ی بیشتری باهاش صحبت کنید .

چانیول با به یاد اوردن رفتارهایی که با بک داشت مردمک چشماش لرزید و سرشو تکون داد . باید جای همه ی خاطره های بد بک رو با یه خوبش پر میکرد .
نفس عمیقی کشید و از روی صندلی بلند شد :

i want to hear your voiceWhere stories live. Discover now