با شنیدن صدای گوشیش تکونی خورد و دستشو سمت گوشیش دراز کرد . دستش که به گوشی نرسید هوفی کشید و آروم دستش رو از زیر سر بک بیرون اورد . از تخت بلند شد و شلوارشو پاش کرد و گوشیش رو برداشت و وارد بالکن شد و در رو نیمه باز گذاشت . با دیدن اسم کای اخماشو توهم کشید و بی حوصله تماس رو وصل کرد :
+ کیم کای بهتره یه دلیل فاکی ای واسه زنگ زدنت داشته باشی وگرنه ...
کای بین حرفاش پرید :
× یه چیز مهم رو باید بهت بگم
چان حواسش رو بیشتر جمع کرد و گوشیش رو توی دست راستش گرفت :
+ درمورد ؟
× خب شاید به مذاقت خوش نیاد
+ انقد لفتش نده
× بنظرم بهتره بیخیال بکهیون شی
چان اخم کرد و غرید :
+ چه زری ...
× سهون دبیرستانو یادته ؟
چان دندوناشو روی هم فشار داد و دستشو مشت کرد :
+ اون حرومزاده
× میدونستی برادرشه درسته ؟
چان هوم ریزی گفت .
× و من فکر میکنم اون رییس بول شارکه
چشمای چان گرد شد :
+ امکان نداره ، چرا چرت میگی ؟ میدونی بول شارک ...
× آره چان میدونم بول شارک خطرناکترین بند مافیاس و میدونم که هرکاری از دستش بر میاد و این همون دلیلیه که دارم بهت میگم باید از بکهیون فاصله بگیری
+ چرت نگو ، من مطمئنم اون تخم چاقو دست گرفتنم نداره چه برسه به رئیس بول شارک . بعدشم دخلش به منو هیون چیه ؟
× کجای کاری اون روزی که من درب و داغون ...
وایسا ببینم "تو و هیون" ؟ جدای از اینکه اسمتونو بهم چسبوندی ، انقد باهاشصمیمی شدی که هیون صداش میکنی؟ نکنه ژانرتون عوض شده؟چان بی حوصله جوابشو داد :
+ اره . بهش اعتراف کردم
× چیییی ؟
+ آه کای سرتو از باسن روابط شخصیم بکش بیرون
× پس من قطع میکنم
دلخور گفت و منتظر موند تا چان ازش بخواد قطع نکنه . ولی وقتی دید هیچ صدایی از طرف چان نمیاد هوفی از بیشعوریه دوستش کشید :
× داشتم میگفتم . حسابی ازت شکاره . اون روزی برای یه سری از کارای شرکت احتیاج به کمک پدرت داشتم واسه همین رفتم خونتون ولی اتفاقی صدای صحبتشونو شنیدم . گفت میخواد بیاد فرانسه یه گلوله تو سرت خالی کنه .
+ هاه ؟ قبل از اون چرا اون حرومی باید تو خونه ما باشه و با پدرم صحبت کنه ؟
× امم نمیدونم ولی خب اگر رئیس بول شارک باشه با عقل جور در میاد . احتمال داره بابات آتو دستش داشته باشه .
أنت تقرأ
i want to hear your voice
أدب الهواة🥇 1 in angst کاپل : چانبک ، هونهان خلاصه : پارک چانیول پسر وزیر کره تظاهر میکنه که عاشق بیون بکهیون شده . بکهیون پسری معمولی و کم شنواست که چانیول رو باور میکنه و عاشقش میشه اما دنیا بهش اجازه نمیده که طعم شیرین خوشبختی رو حس کنه ! برشی از فیک : ...