سرش که روی شکم چانیول بود رو تکون داد و در حالی که به هالوژن های بالای سرش نگاه میکرد اسمشو صدا کرد :
_چان میگم تو همه جا نفوذ داری؟
چان در حالی که صفحه سهام هارو داخل لب تاپ با دقت بررسی میکرد ، جوابشو داد :
+ نه اونطوری که بشه گفت ولی خب بخاطر مقام پارک اگر خودمو معرفی کنم ۹۹ درصد مواقع کارم راه میوفته . چطور ؟
بک جهت نگاهشو عوض کرد و با چرخوندن سرش به نیم رخ دوست پسرش خیره شد :
_تو نمیتونی مامانمو پیدا کنی؟
دست چان از حرکت وایستاد و با مکث سمت بکهیون برگشت :
+ چرا دلت میخواد پیداش کنی ؟ اون تورو دوست نداره !
بک بازدمشو داد بیرون و سرشو از روی شکم چان برداشت و سرجاش نشست :
_اینطوری هم نیست ! شاید فقط ازم عصبانی بوده ! هرچی هم که بشه اون مامانمه کلی زحمت کشیده برای بزرگ کردنم . نمیتونم انقدر راحت بیخیالش شم حتی ... حتی اگر دوستم نداشته باشه من که اونو دوست دارم !
چان حالا جدی تر شده بود :
+ بک اون بچه نیست ! بعدشم ، اون انقدر ازت بدش میومد که حتی اونطوری ولت کرد و اونهمه قرض رو انداخت گردن تو !
بک بی توجه به حرفاش به زمین خیره شده بود :
_ سهون هیونگ میگه که تلاششو میکنه ولی اونم نمیتونه ! درسته که کره کوچیکه ولی سهون فقط یه ادم عادیه !
چان اخماش در هم رفت :
+ بک اصلا گوش کردی که چی گفتم ؟ میگم که اون زن لعنتی زندگیتو ...
_ انقدر تکرارش نکن ! اونی که راجبش حرف میزنی مادرمه ! من به خاطر اونه که وجود دارم !
بک از جاش بلند شد و با فریاد حرف چان رو قطع کرد .
چانیول نگاهش رنگ تاسف گرفت و دستشو برد جلو تا دست بک رو بگیره :+بک من معذر.....
بک که عصبانی بود نذاشت حرفش کامل شه و تند تند حرفشو ادامه داد :
_ میخوام بدونم مادر خودتم همینقدر برات بی اهمیته و مشکلی نداری که من بهش بگم لعنتی؟
دست چان توی هوا خشک شد و تمام احساسش از توی چشماش پر کشید . دستشو پایین اورد و به چشمای بکهیونی که از شدت عصبانیت قفسه سینه اش بالا و پایین میشد ؛ خیره شد .
بکهیون بعد از دیدن چشمای چانیول ، تازه متوجه حرفش شد و خودش مبهوت از حرفی که زده بود دهنش مثل ماهی باز و بسته شد .
سمت چان رفت که این بار چانیول بود که ازش فاصله گرفت و از جاش بلند شد .
بک آشفته دستشو دراز کرد که بتونه دست پسر بزرگتر رو بگیره ولی اون قدم بلندی برداشت و بدون اینکه سمت بک بچرخه با صدای بمی گفت :
YOU ARE READING
i want to hear your voice
Fanfiction🥇 1 in angst کاپل : چانبک ، هونهان خلاصه : پارک چانیول پسر وزیر کره تظاهر میکنه که عاشق بیون بکهیون شده . بکهیون پسری معمولی و کم شنواست که چانیول رو باور میکنه و عاشقش میشه اما دنیا بهش اجازه نمیده که طعم شیرین خوشبختی رو حس کنه ! برشی از فیک : ...