لعنتیه کاریزماتیک !

372 104 24
                                    

*کادر داخل ( ) بخشی از گذشتس

( کلاه آشپزیش رو روی سرش جا به جا کرد و انگشتش رو گوشه ی لبش گذاشت :

+ چف این دستور جدیدیه که درست کردم میشه امتحانش کنید ؟

مرد مو بلوند سری تکون داد و جلو اومد و اول کمی غذا رو بو کرد و لبخندی زد و بعد مزه اش رو چشید و لبخندش پررنگ تر شد :

× عالیه چان ترکیب طعم گوجه با کره واقعا دلپذیرش کرده . امروز آقای رافائل اومده اینجا بنظرم میتونی با این غذای فوق العاده شخصا ازش پذیرایی کنی و به چشمش بیای

چانیول سری تکون داد و مشغول اماده کردن ظرف غذا برای مرد مهمون شد . رافائل جزو هیئت مدیره ی شعبه ی اصلی رستوران بود و جلب نظرش خیلی مهم بود .
بعد از اماده شدن غذا لباسش رو مرتب کرد و ظرف غذای اصلی رو داخل سینی چرخ دار گذاشت و در بزرگی روش گذاشت و به سمت سالن حرکت کرد .
چشماشو چرخوند و با دیدن شماره ی میز بهش نزدیک شد که جسمی به میز برخورد کرد و باعث شد سینی روی زمین چپ بشه و خود چان هم تلو تلویی بخوره .
به غذایی که حالا روی زمین ریخته بود نگاه کرد و بعد صدای گوشخراش گریه ی بچه ای بلند شد . نگاهش رو به دختر بچه داد که به طرز وحشتناکی اجزای صورتش رو مچاله کرده بود و دهنش ۲ متر باز شده بود و صدای نچندان دلچسبی تولید میکرد .
دختر بچه روی زمین افتاده بود و جوری رفتار میکرد که علاوه بر اینکه بقیه فکر میکردن چان مقصره ، فکر میکردن ماشین تریلی یا چیزی تو این مایه ها بهش خورده که انقدر کولی بازی در میاره .
حق به جانب انگشت اشارش رو اورد بالا که پسری با کلاه کاسکت خودش رو به کنار دختر بچه رسوند و اون رو از روی زمین بلند کرد و بعد از چک کردن بدنش که اسیب ندیده باشه تا کمر خم شد :

_ من بجاش معذرت میخوام اگر امکانش هست ببخشیدش

چان متعجب به پسری که میخورد سنش کم باشه نگاه کرد و سری تکون داد . به هرحال تو این وضعیت نمیتونست آبروی رستورانشونو ببره .
نگاه پسر به دستای خراشیده ی چان خورد و سریع به طرفش خیز برداشت و دستشو گرفت :

_ دستتون زخم شده داره خون میاد

چان اخمی کرد و خواست دستشو عقب بکشه که پسر کلاه کاسکت دار با سماجت دستشو نگه داشت و از توی جیبش چسب زخمی دراورد و روی دست چان خم شد و چسب زخم رو اروم روی زخمش گذاشت .
و این وسط چان متعجب از تپش سریع قلبش شده بود.
پسر ازش جدا شد و دوباره تا کمر خم شد و بعد پشت به چان دست دختر بچه رو گرفت و بردش .
چان رد پای پسر رو گرفت و دید که دختر رو کنار میزی برد و بعد خودش به سمت صندوق رفت و چندتا نایلون پر دستش گرفت و محافظ کلاه کاسکتشو داد پایین و از در خارج شد .
سرش رو تکون داد و بدون توجه به خراب شدن غذاش دولا شد روی زمین تا غذا هارو جمع کنه که شکل باب اسفنجی چسب زخم باعث شد خنده ای روی لب هاش بشینه و کنار گارسون ها مشغول جمع کردن وسایلی بشه که روی زمین ریخته بود ... )

i want to hear your voiceWhere stories live. Discover now