قرارِ فراموش شده

475 102 19
                                    

با صدای بلند جیغی از جا پرید و در جا نشست :

× اوپاااااا این کیههه؟

صدای تو دماغی دختری بود که کنارش وایستاده بود و انگشت اشارشو به سمتش گرفته بود .
بکهیون با شنیدن صدای چانیول از پشت گوشش ترسیده به عقب برگشت و چانیول رو با بالا تنه ی برهنه دید که در حال کنار زدن ملافه بود . با دیدن این صحنه سریع از تخت پایین اومد و سیخ وایستاد :

+ آه سویون فکر میکنم رمزو عوض کرده بودم

سویون موهاشو به پشت گوشش فرستاد و انگار نه انگار که دو دقیقه ی پیش اون صدای جیغ و رو مخ مال اون بوده باشه با صدای نازکی گفت :

× آره اوپا . منم کلی سرش فکر کردم تا دوباره بتونم رمزتو پیدا کنم . گفتم برات صبحونه بیارم آخه دست پختمو دوست داشتی

چان اخماشو درهم کشید و از تخت پایین اومد و دست دخترو کشید و به بیرون هدایت کرد :

+ اشتباه نکن . غذاهایی که میدونم خودت نمیپزی بوی استفراغ با شکم خالی میده ، حتی ریسکم نکردم که مزشو بچشم . مستقیم میریختمشون دور .

× یا اوپاااا

وقتی به دم در رسیدن درو باز کرد و دختر رو به بیرون هل داد . بکهیونم بدو بدو خودشو به دم در رسوند .

+ دفعه بعدی میسپرمت به بادیگاردام

خواست درو ببنده که سویون در رو هل داد به عقب ، رو کرد به بکهیونی که با تعجب نگاهشون میکرد :

× هه تو هرزه جدیدشی نه ؟ تو همون پسره ی کری هستی که سری پیش خورد بهم . چند بار تا حالا بهش سرویس دادی هان؟

چان دستی به موهای بهم بهم ریختش کشید و محکم سویون رو هل داد عقب که باعث شد دختر روی زمین بیوفته و جیغی بکشه .
بکهیون با دیدنش سریع سمتش رفت و خم شد تا بتونه دختر رو بلند کنه اما سویون با عصبانیت جیغی کشید و دست بکو پس زد :

× به من دست نزن پسره ی هرزه

و بعد از جاش بلند شد که پاش پیچ خورد و سکندری ای خورد . جیغ دیگه ای زد و از اونجا دور شد .
بک متعجب و بهت زده به نقطه ای روی زمین خیره شد و بعد به چانیولی نگاه کرد که با اخم نگاهش میکرد .
از جاش بلند شد و بعد از داخل شدن درو بست .
دهنش برای پرسیدن سوال باز شد اما بعد به سرعت دهنشو بست و سرش رو پایین انداخت .
چان همونطور که تیشرتشو از سرش رد میکرد نگاه کوتاهی به بک انداخت و خودش اتفاق پیش اومده رو توضیح داد :

+ سویون دوست دختر قبلیمه همونی که توی فروشگاه برای اولین بار دیدی .

_دوست دختر قبلی؟

بک پرسید و چان چرخی به چشماش داد :

+آره همون روز باهاش کات کردم

i want to hear your voiceWhere stories live. Discover now