وارد دانشگاه که شد با دیدن اینکه همه نگاها روشه بند کوله اش رو محکم تر فشار داد و سرشو تا اخرین جایی که جا داشت پایین انداخت و قدم هاشو بلند تر کرد .
دختری با صدای بلند فریاد کشید :× بیون بکهیونههههه
و پشت بندش صدای جیغ چندتا دختر دیگه اومد که باعث شد بک سرشو بالا بیاره و با دیدن اون جمعیتی که به سمتش میومدن هول زده چشماشو گرد کرد و قدمی به عقب برداشت . جمعیت هر لحظه بیشتر و بیشتر بهش نزدیک میشدن و بک خواست قدم دیگه ای به عقب برداره که از پشت با کسی برخورد کرد .
سریع به عقب برگشت تا معذرت خواهی کنه اما با دیدن چان ابروش بالا رفت و نگاه متعجبی بهش انداخت ._ تو اینجا چیکار میکنی ؟
چان دستشو دور کمر بک حلقه کرد و بک رو به خودش نزدیک تر کرد و لبخند شیطنت آمیزی زد :
+ اومدم تا استادات برات تا کمر خم بشن
بک خواست چیزی بگه که همزمان با صدای جیغ مجدد دخترا چند نفر بهش خوردن و باعث شد کاملا تو آغوش چان غرق بشه . عطر چان رو به داخل ریه هاش وارد کرد و از گرماش لبخند لذت بخشی زد . معمولا پسرا عطر سرد رو انتخاب میکنن ولی در مورد چان اینطوری نبود !
× اومو اوپا شما واقعا باهم قرار میزارید ؟
چان کمی بکو کنار کشید :
+ فکر کردم توی کنفرانس کامل راجبش توضیح دادیم. اینکارو نکردیم هیون ؟
با " هیون " خطاب شدنش ضربان قلبش بالا رفت و اروم سرشو به نشونه مثبت تکون داد .
یکی از دخترا با صدای نسبتا نازکی پرسید :× بکهیون اوپا منو یادته ؟ من جونگهیم ! بهت زنگ زده بودم !
بکهیون که حافظه ی خوبی داشت سرشو بین جمعیت گردوند تا دختر رو پیدا کنه با پیدا کردنش از چان جدا شد و به سمت دختر رفت و بهش دست داد :
_ اره جونگهی شی یادمه بابت اون روز ممنون
جونگهی که دختر کیوت و ریزه ای بود با چشمای ذوق زده نگاهش کرد :
× اوپا هر وقت کارم داشتی ...
چان اخماشو درهم کشید و دست بک رو از دست جونگهی جدا کرد و بک رو پشت سرش دنبال خودش کشوند و صدای اعتراض بچه ها بلند شد .
بک که از کشیده شدنش حس خوبی نداشت صداش بلند شد :_خودم راهو بلدم چرا دستمو میکشی
چان با مکث دستاشو ول کرد .
+ استادو میخوای یا مدیر ؟
بک که منظور چان رو نفهمیده بود سوالی بهش نگاه کرد .
چان هوفی کشید و زیر لب گفت :+ خدا نکنه با این آیکیوش بریم دزدی
و بعد خوش جواب خودشو داد :
YOU ARE READING
i want to hear your voice
Fanfiction🥇 1 in angst کاپل : چانبک ، هونهان خلاصه : پارک چانیول پسر وزیر کره تظاهر میکنه که عاشق بیون بکهیون شده . بکهیون پسری معمولی و کم شنواست که چانیول رو باور میکنه و عاشقش میشه اما دنیا بهش اجازه نمیده که طعم شیرین خوشبختی رو حس کنه ! برشی از فیک : ...