𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟓

726 239 86
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خنده ی حرصی ای کرد و از یادداشت های گوشی چانیول، پسر خونده اش خارج شد، تلفن لمسی رو بعد از خاموش کردن داخل کشو انداخت و با فشردن پشت انگشت هاش بهم صدای شکستن قضروف هاش رو در آورد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خنده ی حرصی ای کرد و از یادداشت های گوشی چانیول، پسر خونده اش خارج شد، تلفن لمسی رو بعد از خاموش کردن داخل کشو انداخت و با فشردن پشت انگشت هاش بهم صدای شکستن قضروف هاش رو در آورد. چانیول بعد از وارد شدن به زندگی بکهیون و نزدیک شدن بهش برای حفظ امنیت خودش از تلفن ساده و دکمه ای استفاده می‌کرد و تلفن قبلی و به " ظاهر " شخصی‌ش مثل خیلی از وسایل دیگه اش توسط اداره نگه داری میشد.

_واقعا هم آفتاب تابستون باعث شده بوده شر و ور بگی لویی.
مرد مسن به زبون آورد و نخ سفید رنگ بین لب هاش قرار گرفت.

.
.
.

تیشرت فری سایز به هیچ وجه انتخاب مناسبی برای پاییز نیست مخصوصا اگه تنها پوششت باشه، اما چانیول بقدری درگیر افکارش بود که سوز هوا نمیتونست توجه‌ش رو هرچند کوتاه جلب کنه.

به نیت چک کردن ساعت نگاهش رو به مچ دستش انداخت اما به محض دیدن دستبند دور مچش پوزخندی زد، ساعتش رو همراه با لباس های رسمی اش در آورده بود.
تلفنشو کنار ایستگاه اتوبوس از توی جیبش خارج کرد، خواست به جونگین زنگی بزنه اما با فکر به اینکه بهتره مسئله ی نقل مکانش به خونه ی بکهیون رو حضوری بهش اعلام کنه منصرف شد.
بینی‌ش به آب افتاد و همین نشونه ای بود که به چانیول نشون بده بدنش داره به سرما واکنش نشون میده. کوله اش رو روی شونه اش تنظیم کرد و به راه افتاد..

از اول برنامه ای برای اینطور نزدیک شدن به بکهیون نداشتم. روزی که به بهونه ی چاپ داستان کوتاهم توی مجله پام رو به انتشاراتی ای که به ظاهر بکهیون برای چاپ رمانش باهاش قرارداد داشت گذاشتم فکرم به سمت مربی موسیقی هارین بودن نرفت. اما وقتی توی حیاط پشتی انتشاراتی مردی رو دیدم که با موهای شکلاتی رنگ آشفته به نرده چنگ زده و نفس های عمیق میکشه با توجه به جسه ی ظریفش حدس زدم که باید بکهیون باشه. قرار بود اونجا باشه و من برنامه داشتم به بهونه داستان کوتاهم بهش نزدیک بشم و ازش بخوام که توی رفع اشکال داستانم بهم کمک کنه تا اهدافم رو پیش ببرم ، این آخرین راه نفوذمون به بکهیون بود، هکر اصلی لوتو و هوشی که همیشه لوتو و حتی سیستم بالا تر از اون بهش فخر میفروختن.

𝘩𝘺𝘱𝘰𝘱𝘩𝘳𝘦𝘯𝘪𝘢Where stories live. Discover now