**part 15

272 98 135
                                    

-دکتر وو.

سهون‌ با خوشرویی به محض دیدن روانپزشک جوان لبخندی زد که باعث شد ابروهای پزشک به حالت متعحبی بالا بپرن.

+پس لبخند هم بلدی سهون‌.

کریس با خنده گفت و با دست اشاره ای کرد تا مرد ایستاده دوباره روی صندلی جا بگیره.

+البته حق هم داری، قطعا تا وقتی که پزشک خودت بودم دل خوشی از من نداشتی؛ اما الان اینجام تا راجع به مسئله ی دیگه ای صحبت کنیم درسته؟ بکهیون برای من شرایط رو تا حدودی روشن کرده و من اینجام که جدی روند درمان غیر مستقیم جونگین رو آغاز کنیم.

حتی شنیدن ترکیب روند درمان کاری میکرد سهون‌ از هیجان بلرزه‌. استرس داشت و نگرانی بابت جونگین چیزی نبود که سهون‌ به راحتی از پسش بربیاد، در واقع سهون‌ از پس هیچی مربوط به جونگین بر نمیومد!

-درسته. ممنون که به خاطر من تا اینجا اومدید. امیدوارم خسته ی سمینار نباشید دکتر وو.

جواب لبخند دلگرم دکتر بود که حالا کتش رو روی دسته ی مبل انداخته بود و بعد از بالا دادن عینکش سعی کرد خیلی سریع به اصل مطلب برسه.

+بخشی از خاطرات دست کاری شدن. این مسئله رو به طور کامل متوجه شدم ولی این تنها موضوع نیست سهون‌. می‌خوام بهم بگی که جونگین حالت های هیپوفرنیا رو هم داره یا نه؟

-چی؟

پسر مقابلش گیج شد و کریس این رو از قبل پیشبینی کرده بود پس فقط بدون تلف کردن بیشتر وقت شروع به توضیح دادن کرد.

+دلتنگی چطوریه سهون؟

-انگار که دارن دهنت رو کم کم با شن پر میکنن.

+درسته؛ دردناکه. وقتی دلت برای جونگین تنگ میشد برای کمتر شدن این درد چیکار میکردی؟

سهون‌ با یادآوری زمانی که از شدت دلتنگی خودش رو داخل فرودگاه به مقصد قبر خالی جونگین پیدا می‌کرد لرزی کرد و ته دلش هزاران بار خوشحال شد که حالا متوجه شده اون قبر لعنتی خالیه!

-با فکر کردن به جونگین وقت گذروندن با چیز های مربوط بهش خودمو سرگرم میکردم.

+تو یک مقصد داشتی، تمام افکارت به سمت جونگین کشیده میشدن و از همه مهم تر... میدونستی که دلیل حال بدت دلتنگیه. حالا تصور کن درد دلتنگی رو داری ولی حتی نمیدونی دلتنگی. این همین هیپوفرنیاست که ممکنه جونگین بهش دچار باشه‌. هرچند دیدن دوباره ی تو بدون هیچ تلاشی از سمت تو با وجود اینکه حتی خودش هم متوجه نمیشه به مراتب حالش رو بهتر کرده.

-اون به سمت مواد رفته... امی بهم میگفت کابوس مبینه من فکر میکردم فقط به خاطر رفتار سیمون بوده.

+تو موقعیتی نبودی که احساس کنی روش تاثیر مثبت داری؟ ارومش کنی یا هرچیزی؟

-چ..چرا... یعنی من حتی تو نبودم هم براش درد آوردم؟

𝘩𝘺𝘱𝘰𝘱𝘩𝘳𝘦𝘯𝘪𝘢Where stories live. Discover now