𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟔

729 221 173
                                    

+ماموریت؟
نامطمئن با قیافه ی درهم پرسید و خنده ی یهویی و به نظرش مسخره ی سهون قیافه اش رو درهم تر کرد.
_آره ماموریت شماره یکت آشپزیه کیم کای به بقیه اش بعدا می‌رسیم.
چشمکی زد و بعد از عقب دادن موهاش با حرکت گردنش به سمت حمام رفت.

.
.
.

چند ماهی میشد که بخش عمده ای از کار هاش رو به خونه منتقل کرده بود. اتاق کنار اتاق هارین رو به عنوان اتاق کار در نظر گرفته بود و پشت سیستم به بهونه ی تایپ رمان کار هاش رو انجام می‌داد.

تمرکز ازش گرفته شده بود و جوییده شدن مداوم خشک بار بین دندون هاش گویای پر خوری عصبی ای بود که به تازگی بهش تحمیل شده بود. بکهیون همیشه آدم خونسردی بود کسی که پولشویی های میلیون دلاری رو با نیشخندی گوشه ی لب هاش انجام می‌داد و این حجم از اضطراب و دستپاچگی حتی خودش رو هم متعجب کرده بود. مدت زیادی خارج خونه نمیتونست بدون هارین تحمل کنه و داخل خونه هم تمرکزش از بین میرفت، شرایط با رفتن ناگهانی سهون به مراتب براش سخت تر میشد و بکهیون با تمام وجود امیدوار بود بتونه حضور چانیول توی خونه رو نادیده بگیره.

اون دو توی اتاق موسیقی مشغول تمرین پیانو بودند با اینحال ذره ای از احساس آشفتگی بکهیون کم نمیشد. موهاش رو بین انگشت هاش فشرد و بعد از چنگ زدن به تلفنش مشغول ماساژ شقیقه و پیشونی اش شد.
_ برسی اولیه انجام شده بقیه کار هارو به لوکاس بسپر.
برای شنیدن جواب از طرف مرد پشت تلفن منتظر نموند و نفسش رو کلافه بیرون فرستاد.
خواست تلفن رو به طرفی پرت کنه که با پیامی از جانب سهون مواجه شد.

" مراقب خودت و هارین کوچولومون باش هیونگ"

با دیدن پیامک لبخند نصفه نیمه ای روی لب هاش شکل گرفت.
_ سهون کوچولوی تخس به قدری بزرگ شده که میخواد ازمون مراقبت کنه.

لپ تاپ رو بست و از پشت میز بلند شد.
هرچقدر فاصله اش با اتاق موسیقی که ته راهرو قرار داشت کمتر میشد صدای ملودی ساده ای که بیشتر شبیه فشرده شدن کلاویه ها به‌صورت رندم بود واضح تر شنیده می‌شد و بکهیون با تصور انگشت های کوچیک لاک زده ی دخترش لبخندی از ته دل زد.

با احتیاط برای عدم ایجاد سر و صدا خودش رو به ورودی اتاق رسوند.
هارین و چانیول پشت نیم کت پیانوی سفید رنگ نشسته بودند و دختر کوچولو با اخم با نمکی بین ابرو ها‌ش که به خاطر تمرکزش ایجاد شده بود با احتیاط انگشت هاش رو روی کلاویه ها می‌فشرد و زبونش رو مداوم روی لب هاش می‌کشید.
دخترش جسه ی کوچیکی داشت و در کنار چانیول درشت هیکل مثل غنچه ی رزي در کنار درخت بود. و اوه البته چانیول با اون قد درازش شباهت های زیادی به درخت داشت!
چانیول گاها با فشردن کلاویه مورد نظر ریتم ساده رو اصلاح می‌کرد و هارین به ملودی ایجاد شده لبخند میزد.
_ اپااا
نگاه هارین بالا اومد و ذوق زده خندید.
+ تمرین خوش میگذره هارین؟
بکهیون با حوصله پرسید و دخترش به نشونه ی تایید سری تکون داد.
_ میشه یولپا بازم پنکیک درست کنه؟

𝘩𝘺𝘱𝘰𝘱𝘩𝘳𝘦𝘯𝘪𝘢Where stories live. Discover now