**part 37

296 92 111
                                    

ذهنش درگیر بود. پر از تنش و اضطراب.‌ میدونست دیر یا زود بالاخره همچین شبی فرا می‌رسید. همچین شبی که به انتظار مهم ترین خبر از جونمیون باشه. با اینحال، مهم نبود چقدر از قبل با خودش درگیر بود و تا چه اندازه خودش رو آماده کرده بود، باز هم حالا که به امشب رسیده بود نمیتونست دست از نگران بودن در مورد روند برنامه‌ش برداره.

فردا راهی پاریس میشد و سهون رو راهی سئول‌ میکرد. به هرحال، هد لوتو کلاب نیاز به یک مراسم باشکوه و دهن پر کن داشت.

-این خیلی مسخره‌ست اگه خونه بشینید و از شب‌های اِل ای لذت نبرید.

جونگین بطری به دست، در حال نوشیدن جرعه جرعه‌ی الکل توی دستش بود و به مرد پیشنهاد داد. انگار درگیر بودن ذهن بکهیون بیشتر از هر آنچه که سعی در مخفی کردنش داشته خودش رو نشون میداد.

مرد بزرگتر تک خنده‌ای زد و بعد از برداشتن تکیه‌ش از کاناپه‌ی وسط نشیمن نگاه خیره‌ش رو به پسری داد که مقابلش ایستاده بود. همین چند روز کافی بود تا جونگین دیگه در برابرش احساس غریبی و خجالت نداشته باشه. در واقع، پسر نه تنها در مورد حرفه‌ی کاریشون، بلکه حتی در مورد کتاب‌های مرد هم ذوق زیادی از خودش نشون داده بود.

+میخوای پز کلاب‌ها و کازینو های اینجا رو به من بدی؟ یادت رفته من خودم صاحب یکی از بهترین‌هاش تو شرق اسیام؟

البته که بود. جونگین تو همین مدت کم دوباره متوجه شده بود که بیون بکهیون و اوه سهون، دوتا دوست عوضی که از اوایل سن بلوغشون شریک هم شده بودند فرای تصور پول توی جیب دارند. به قدری زیاد که جونگین نمیتونست حدسش رو بزنه.

-اوه اشتباه نکنید جناب بی‌بی. قطعا لوتو در سطح خودش بی نظیره. ولی حالا که اینجایی نظرت چیه دور از نگاه خیره‌ی هموفوب های شرقی یکم با چانیول لاس بزنی؟

پسر چشمکی زد و دوباره مقداری از الکل توی دستش رو پوشید. در واقع، بدش نمیومد بعد از این همه تنش و درگیری شب آخر رو با یک جمع چهار نفری خوش بگذرونن. میدونست که ممکنه بکهیون در مورد تنها گذاشتن دخترش کمی نگران باشه‌. ولی طبق پیشنهاد روانشناس هارین‌ باید چند ساعتی با مادرش تنها میموند که به دور از فرار کردن تو آغوش اطرافیانش حرف‌های عمیق دلش رو برای مادرش بازگو کنه. در نتیجه، امشب از اون شب‌ها بود که میشد با یک تیر دو نشون زد!

+سن من از لاس زدن گذشته بچه‌، توقع داری برم و مثل این جوون‌ها بی درد و غم خودم رو به دوست پسرم بمالم؟

جونگین خنده‌ای کرد و بطری خالی شده رو توی دست‌هاش جابه‌جا کرد.

-اولین بار که سهون پاش رو داخل شرکتم گذاشت یکی از کارمند‌ها فکر کرد یه دانشجوی حقوقه که برای کارورزی اومده اینجا، میبینی؟ ما کمتر از چیزی که فکر می‌کنی به چشم این‌ها میایم. بیخیال هیونگ کسی قرار نیست شناسنامه‌ت رو چک کنه و مشغول قضاوتت شه. حتی چانیول هم موافقت کرده. منو فرستاد اینجا که باتو حرف بزنم. معطل نکن!

𝘩𝘺𝘱𝘰𝘱𝘩𝘳𝘦𝘯𝘪𝘢Where stories live. Discover now