𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟓

684 193 86
                                    

.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هر دو شون حتی الان که توی خونه تنها بودند بوسه شون رو انکار می‌کردند

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هر دو شون حتی الان که توی خونه تنها بودند بوسه شون رو انکار می‌کردند. طوری که انگار هیچ نزدیکی ای بین اون دو اتفاق نیفتاده. چانیول مدتی بود روی تخت خوابش بدون در آوردن لباس های مهمونی دراز کشیده بود و فکرش تماما مشغول جونگین و بازی ای که توش قرار گرفته بود بود.
مدت زیادی از شروع ماموریتش گذشته بود اما همچنان اطلاعات زیادی به دست نیاورده بود، صرفا تنها برگه برنده ای که برای بسته نگه داشتن دهن ترور داشت نزدیک شدنش به بکهیون بود اما ناخودآگاه افکار چانیول به سمتی رفته بودن که پسر احساس می‌کرد نزدیکیِ بیش از حدش به بکهیون و حتی هارین قرار نیست سرانجام موفقی داشته باشه.
شلوار جینش رو با شلوار راحتی عوض کرد و بعد از مرتب کردن سطحی موهاش با دست هاش از اتاق خارج شد.
به محض خارج شدن از اتاق با پذیرایی ای که با نور هالوژن ها روشن بود مواجه شد و چانیول کنجکاو پله های گرد چوبی رو پایین اومد.

بکهیون اونجا بود، روی کاناپه ای که به تازگی بخشی از اون میون بوسه اشون سوخته شده بود.... همون کاناپه به تنهایی یادآور بوسه ی انکار شدشون بود.

بکهیون به سمتش چرخید و نگاه خمارش میون دود سفید رنگ سیگار محو تر شد.
کامی گرفت و بعد از لبخند بیجونی سیگارش رو داخل جا سیگاری خاموش کرد.
چانیول طبق عادت گلویی صاف کرد و کمی جلو تر اومد.

_ فکر نمیکردم بیدار باشید.

چانیول گفت با تلاش برای عادی بودن با فاصله از بکهیون روی کاناپه نشست.

بکهیون مجددا سیگاری روشن کرد و توجه چانیول اینبار به جاسیگاری ای افتاد که تموم سیگار های خاموش شده اش به نظر هنوز کام می‌طلبیدن.

𝘩𝘺𝘱𝘰𝘱𝘩𝘳𝘦𝘯𝘪𝘢Where stories live. Discover now