𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏

3.2K 340 195
                                    

خب اول از همه میخوام یک توضیح مختصر، در رابطه با حالت و یا تئوریه "هیپوفرنیا " بدم.
خیلی وقت ها ممکنه برای ما پیش اومده باشه که بدون هیچ دلیلی احساس ناراحتی و ناامیدی داشته باشیم. فارغ از جنسیت و سن و سال ممکنه این افسردگی بی دلیل یهویی برای هرکسی پیش بیاد که دلیل مشخصی براش وجود نداره!
علم روانشناسی این حالت رو هیپوفرنیا خطاب میکنه. مغز انسان در طول سال ها یک بارِ سنگین از تجربیات رو در ضمیر ناخودآگاهش حمل میکنه که ممکنه در موقعیت های مختلف تحریک بشن و باعث ایجاد ناراحتی بشن، به علت حجم زیاد اطلاعات ما نمیتونیم بفهمیم که چه تحریک بصری یا صوتی اتفاق افتاده، در واقع نمیدونیم نوستالژی عصبیمون کی تحریک شده و بدن ما نمیتونه تشخیص بده که حافظه دقیقا چه چیزی رو به خاطر آورده اما احساس غم و ناراحتی‌ش به خوبی احساس میشه.
یک تئوری در رابطه با هیپوفرنیا وجود داره که میگه : "ما دلتنگ کسی هستیم که ضمیر ناخودآگاه‌مون اون رو فراموش کرده"
و خب ما توی این فیکشن کمی به هیپوفرنیا شاخ و برگ میدیم و در ادامه متوجه ربطش به داستان میشید :')

نکته ی دوم، من اطلاعات دقیقی در رابطه با هک و تزریق کد و یا حتی اطلاعات بانکی و سازمانی ندارم! با اینحال سعی کردم با یه سری تحقیقات یه روند منطقی به داستان بدم.
کاپل ها هر دو اصلی هستن و ازتون میخوام که به داستان فرصت بدید خودشو نشون بده :')
در آخر امیدوارم دوستش داشته باشید.ღ

تکست های داخل " " معمولا اشاره به آینده داره اما ممکنه که شرح افکار لحظه ایه‌ کارکتر هم باشه.

°°••°°••

_ تو فوق العاده ای هارین! موزیسین کوچولوی با استعداد من باز هم انگشت هاش رو فوق العاده تکون داد!

هارین که از تعریف استادش ذوق زده شده بود، دندون های کمی نامرتب اما بانمکش رو به چانیول نشون داد و بعد از بلند شدن از پشت نیم کت پیانو شروع به پریدن کرد.
دامن پف دار صورتی ِ همرنگ با ناخن هاش توی هوا تکون می‌خورد و چانیول برای چندمین بار در طول جلسه ی اون روزشون به بانمکی دختر بچه لبخند زد.
موهای دو طرفه بسته شده ی دختر پنج ساله بعد از کمی تکون خوردند بی حرکت شدند و هارین دوباره برای خوشحال کردن مربی مهربونش پشت نیم کت قرار گرفت.

+ یعنی من میتونم به زودی مثل آهنگ هایی که اپا گوش میده بزنم؟ اینطوری دیگه بجای گوش دادن به اون آهنگا موقع نوشتن به من گوش میده یولپا؟

یولپا یک کلمه ی کاملا بی معنی اما پر از حس صمیمیت و مهربونی از جانب هارین بود.
دختر پنج ساله فقط طی جلسه ی سوم آموزش با مربی مهربون و عزیزش که گوش های به شدت کیوت و البته هیکل درشتی داشت، تصمیم گرفت بجای یول اوپا، اوپای جذابش رو یولپا صدا بزنه چون یول اوپا ترکیب طولانی ای براش بود!

چانیول لبخند دندون نما و چال نمایی زد.

_ من قراره بتهوون نسل جدید رو پرورش بدم هارین!
هارین انگشت کوچیک و لاک زده اش رو آروم بین دندون هاش گرفت و بعد از کج کردن صورتش با کنجکاوی به یولپا نگاه کرد.

𝘩𝘺𝘱𝘰𝘱𝘩𝘳𝘦𝘯𝘪𝘢Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon