الینا سر درگم بود یک هفته از انداختن جانگکوک از
خانه اش میگذست اما تهیونگ درکمال ناباوری
یکبار هم سراغ پسرک را نگرفته بود.
از یک جای دیگر تهیونگ در این مدت در رفت و آمد
زیادی بسر می برد و الینا میدانست که او به جز
کارهای روزمره اصلا اهل رفتن بیرون با دوستان
نبود.
و این موضوع قضیه را به طور خاصی برای او
مشکوک میساخت.
.....
از حمام شیشه ای خارج شد موهایش را با حولهکوچک سیاه رنگی خشک کرد پیراهن سفید خود را
به تن کرد و سپس کت شلوارش را هم پوشید
کروات مشکی رنگی را به دور گردن خود
بست،ناگهان دستانی به دور کمرش حلقه شد.
_من میمیرم برا عطر تنت تهیونگم.
ان میم مالکیت چقدر در ان لحظه برای تهیونگ
مسخره بود.
دستهای زن را از دور خود باز کرد اما الینا بازهم کار
خود را تکرار کرد اینبار محکم تر مرد را در اغوش
کشید.
_هنوزم ناراحتی؟!
تهیونگ را برگرداند و گونه اش را بوسید.
_من که معذرت خواستم،دیگه انجامش نمیدم
باشه؟!
چرا الینا فکر می کرد ان لحن لوس صدایش
میتوانست روی مرد تاثیر بگذارد؟!
_میشه چند روز منو به حال خودم رها کنی؟نمیبینی
ازت خسته شدم؟فکر کردی با بخشش من همچی
عوض میشه کارایی که میکنی پاک میشه؟نه الینا
همه کارات تک ب تک تو ذهنم میمونه و مطمئن
باش.
کمی به سمت الینا خم شد و با تحکم بیان کرد.
_اگر بخوای بیشتر از این رو نِروِ من راه بری بد
میبینی!..
از دوکتف زن را هول داد و از اتاق خارج شد.
الینا با شوک به جای خالی او نگاه می کرد،تهیونگ او
کجا رفته بود؟همان مردی که کمتر از گل به او
نمیگفت!.
+-+---+-+در روزهای قبل که تهیونگ به دیدنش امده بود از او
درمورد سلایقش پرسید و تصمیم گرفت حال که

BẠN ĐANG ĐỌC
I need you boy
Ngẫu nhiênName: I need you boy Ganer:smut,,romenc,angst Cupels:taekook _شرمنده ام..خیلی شرمنده ام..نمیدونم حق دارم باهات حرف بزنم یا ن اما امیدوارم درک کنی،نمیتونم..نمیتونم،بپذیرم تو نباید به عشقت قول رسیدن به معشوق بدی،!!. سرش را با بهت بالا اورد و چشمان سرخ...