«1»

1.1K 61 24
                                    

«ایتالیا رُم سال ۱۹۸۴»

تمام عمارت پر شده از آدمهای بزرگ و متمدن بود
خانواده جئون برای تولد پسری که سالها
در انتظارش بودند بیرون آن اتاق منتظر زنی بودند
که بدون اتلاف وقت و یا از دست دادن زمانی پی

در پی جیغ می کشید و گریه می کرد.

صدای گوش خراش زن قطع شد و بعد از آن صدای
گریه خوش آهنگی که از گلوی تازه شکل گرفته بچه
آمد همه را به در آغوش کشیدن یکدیگر تشویق کرد.

خدمتکاران کل خانه را گلباران کردند و شیرینی های
خوش طعم زیپوله را در میان جمعیت بخش
میکردند. خانواده پارک و جئون با ازدواج
فرزندانشان،بایکدیگر

احدو پیمان برادری بستند و تصمیم گرفتن در تمام
کارها متحد باشند،در آن زمان که کره شمالی حملات

پی در پی‌اش را از جنوب آنها دریغ نکرد کل این
خانواده تصمیم گرفتن به ایتالیا مهاجرت کنند.

جیمین چهار ساله در بغل مادرش سوهیون بیقراری
میکرد و بعد از خوردن سه عدد شیرینی قصد
داشت، دیگری را نیز بخورد سوهیون بچه را روی
زمین گذاشت و با دادن شیرینی به او سرگرمش

کرد.نگران خواهر کم سن و سال خود بود او قربانی
این اتحاد بود که با بی جانی و‌نارضایتی تن به این
ازدواج داده بد.

طبیب از اتاق خارج شد و بچه را در آغوش خاله اش
جا داد و بعد از دادن خبر فوت زن ۲۲ ساله از
عمارت بیرون رفت.

چهره مین سوک در یک آن تغییر کرد،باورش نمیشد
زنی که این همه مدت عاشقانه میپرستیدش فوت
شده اگر بچه ای نبود عشق تازه شکل گرفته اش از
دنیا نمیرفت،بدون هیچ نگاهی به نوزاد از خانه
خارج شد.

اینبار صدای گریه ها و جیغ ها متعلق به سوهیون

بود.
او تنها خواهرش را از دست داده بود بی وقفه
گریه می کرد و بچه را در اغوش خود می فشرد.
خانه در غم‌ و اندوه فرو رفت و هیچکدام دیگر
خوشحال نبودن.

نام بچه از قبل انتخاب شده بود و از انجایی که
بزرگ خاندان جئون سالیان دراز جان‌خود را در دنیا
از دست داده بود تصمیم‌ پدر بچه بر این بود که
نامش را هم نام او بگذارند تا که بخت و‌اقبالش
مثل پدر بزرگش شود و در آینده نچندان دور به
خوشبختی بسیاری دست یابد.

جئون جانگ کوک نامی زیبا با دنباله ایی قدیمی در
اقبال پسر نقش بست.

البته تمامیه اینها.. قبل از این بود که در آن خانه میتی

پدیدار شود.

..
« رُم سال ۱۹۹۹ عمارت جئون »

خنده های پسر در در و دیوار های آن سقف بلند
طنین انداخته بود و هراسیده سعی داشت از دست
هیونگش جانگمین خود را در مکانی امن پنهان کند.

I need you boyOù les histoires vivent. Découvrez maintenant