| 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟓 |

821 125 59
                                    

-" بذار هیونگو بیدار کنم، قطع نکن جینی."

صدای شیرین و هیجان زده‌ی جونگکوک تو گوشم می‌پیچه اما متوجه حرف‌هاش و مخاطبش نیستم، با خواب آلودگی دستم رو تو موهام می‌برم که تخت تکونی می‌خوره و لحظه‌ی بعد عطر جونگکوک زیر بینیم پخش می‌شه و من با رضایت دستم رو دور کمرش میندازم و به خودم فشارش می‌دم که بلند می‌خنده:

-" ته هیونگ."

معترض صدام می‌زنه و من بدون توجه بهش سرم رو داخل گردن لخت و خوش عطرش می‌برم... حس می‌کنم این تجربه‌ی آغوش فقط یه خوابه و کاش بتونم توی خواب بدون هیچ فکر دردناکی فقط بغلش کنم. بی‌اینکه به نزدیکیمون اعتراض کنه، کمی تو بغلم تکون می‌خوره و پشت بهم خودش رو به تنم فشار میده:

-" هیونگ اونجا چه خبره؟ رفتی پارتی؟"

هنوز نمی‌دونم راجع به چی و با کی حرف می‌زنه که صدای خنده‌ی آشنایی به واسطه‌ی لرزشِ بلندگوی تبلت تو دست‌های جونگکوک بلند می‌شه و من به سختی چشم باز می‌کنم:

-" نه کوکی، اینجا لابیه هتله... اما تو این وقت از روز یه کم شلوغه. ته، بیدار شدی؟"

جونگکوک با اشاره‌ی جین به من، سرش رو به سمت صورت اخم آلود و چشم‌های نیمه بازم برمی‌گردونه و از فاصله‌ی کمی، برام می‌خنده:

-" نمی‌خوای به بزرگترت سلام کنی تهیونگ؟ چند دقیقه از شیرین عسلت دل بکن."

صدای لطیف و گرم جین دوباره بلند می‌شه و من اینبار با جدیت بیشتری به صفحه‌ی ۱۰ اینچی تبلت تو دست‌های جونگکوک نگاه میکنم و همونطور که حواسم بیشتر به جینه، سرم رو روی شونه جونگکوک می‌ذارم و با دستم رون‌هایی که از شلوارکش بیرون زده رو به سرعت نوازش می‌کنم تا مور مور شدگی که به خاطر خنکیه اتاقه از بین بره. چشم‌های جین کمی سرخ شده و همین باعث می‌شه اخم‌هام از هم باز نشه:

-" چته؟"

متعجب از لحن تندم می‌خنده و دستی تو موهای کوتاه شده و سیاه شلخته‌ش می‌کشه:

-" نمی‌خوای یه کم با ادب تر باشی؟"

با دقت به پیراهن مردونه و سورمه‌ای توی تنش نگاه میکنم... و بعد به ویوی پشت سرش، که چندتا زوج رو مشغول برداشتن غذا از سینی‌های سلف می‌بینم:

-" سلام، حالت چطوره؟"

با رضایت نسبی سر تکون می‌ده:

-" اینطوری خوب شد، یه کم از جونگکوک یاد بگیر."

نگاهی به چهره‌ی خوشحال جونگکوک میندازم و می‌تونم حس کنم که از صحبت با جینی که ۶ ساله از نزدیک ندیدتش، چقدر خوشحاله:

-" مزخرف نگو. گفته بودم تا وقتی قرار نیست برگردی اینجا نمی‌خوام ببینمت."

با گفتن این حرف چشم می‌بندم و توجهی به لحن معترض جونگکوک نمی‌کنم:

مــمنـــوعه | CompletedWhere stories live. Discover now