{ فلش بک/چندساعت قبل}
کلید رو توی قفل میچرخونم و همزمان رو به جین لب باز میکنم:
-" بیا هیونگ."
چمدون رو دوباره از دستش میگیرم که لبخندی روی لبهاش میشینه:
-" جونگکوک زود میخوابه؟"
-" چطور؟"
به تاریکیای که از لای در نیمه باز بیرون میتابه اشاره میکنه:
-" برقا خاموشه."
میفهمه. نیشخندی بهش میزنم و چیزی نمیگم که به داخل قدم میذاره و میخوام حرفی بزنم اما برق به سرعت روشن میشه و صدای جیغ بلند جیمین همزمان با برف شادیای که جونگکوک با خندهی بیصداش روی سر جین میزنه شنیده میشه. صدای خندهی ضعیف جین رو میشنوم اما، نمیتونم نگاه از پسر مقابلم بگیرم.
جونگکوک... چشمهای عسلیش... لبهاش... زبونِ صورتی و کوچیکش که نامحسوس روی لب پایینش ضربه میزنه و... موهای عسلی-طلاییای که یه دستهش از بالای سرش بسته شده و جونگکوکِ ۵ ساله رو یادم میاره... و من... منی که دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم:
-" هیونگ بامزه شدم؟"
متوجه نگاه خیرهم میشه و با لبخند شیرینی میپرسه که سرم رو به سمت مخالف کج میکنم و نفسم رو بیرون میفرستم، اما هنوز میتونم نگاه جین رو حس کنم:
-" ته گفتم وقتی رسیدید بهم پیام بده، یه دفعه اومدی... نگاه کن بچه چه شکلی شده!"
جیمین غر میزنه و در ادامهی حرفش جین رو توی بغلش میگیره. جونگکوک با لبخند به اون دونفر خیرهست که من بیتاب دستش رو میکشم و اون رو توو بغل خودم میندازم که مثل پسربچهها میخنده... خواستنی و دلبر:
-" ترسیدم."
-" این چه وضعیه گوک؟"
با لحن آرومی زمزمه میکنم که سرش رو از روی سینهم برمیداره و با قوسِ ریزی به کمرش نگاهم میکنه. با مکث دستش بالا میاد و توی موهام فرو میره... بهم دست نزن جونگکوک، بهم دست نزن؛ من برای لمس شدن توسط تو، زیادی محو و نالایقم!
-" دوستش نداری هیونگ؟ زشت شدم؟ به چیمی گفتم نبنده، اما گفت تو دوست داری."
جملهی آخرش رو غر میزنه و جواب میده اما من حس میکنم زیادی ناز داره... حتی برخورد نفسهاش با پوست صورتم هم شعف خاصی به دلم تزریق میکنه و کاش... فقط کاش این پسر مال من بود.
-" باید دو تا میبستی توله خرگوشه."
زیرلب میگم که زبونش رو به گوشهی لبش فشار میده تا خندهش رو کنترل کنه:
-" اما با همین یکی هم... منو یاد یه کوچولوی خواستنی میندازی."
بلندتر میخنده و من بدون فکر جلو میرم و خال زیر لبش رو میبوسم... بوی لبهاشو میده:
YOU ARE READING
مــمنـــوعه | Completed
Romance_ این چشمها تو رو میکُشن... بازی نکن. + من بازیای که تهش هر بار برای چشمهات میمیرم رو، دوست دارم جونگکوک. ~~~ « از رودخونهی بیآبِ پاریس، تا خاکِ خشک شدهی سئول، این خونِ عشقِ ما بود که مرزها رو میکشید؛ تمام دنیا بوی خون گرفته بود... تمام دنی...