Part 03

1.2K 290 79
                                    

سوالای زیادی تو سرم بود.

<جادوگر،
صاحب اصلیش،
قلمرو،
پس چطور تونستم واردش بشم،
کی هستم که واردِ این قلمرو شدم و زنده موندم و آزادانه دارم توش قدم میزنم >

******************
پارت سوم

حرفمو قطع کردم و به لی نگاه کردم که دیدم چشماشو بسته.

جونگ کوک : لی خسته ای، میخوای بخواب بقیه ش بمونه بعدا برات تعریف میکنم.

لی چشم بسته سرشو به دوطرف تکون داد

لی : ادامه بده کوک تازه به جای حساسش رسیدی و حس میکنم میخوای از گفتنه بقیه ش فرار کنی.

نگاهمو از چشماش گرفتم تا نفهمه عمدا این حرفو زدم که ادامه شو تعریف نکنم چون هنوزم برا گفتنش دو دل بودم!

لی : " کوک"

با ملایمت صدام زد که بازم نگاش نکردم.

با انگشتای دستش صورتمو نوازش کرد.

لی :کوک میدونی مجبور نیستی همه رو بگی ولی اینم میدونیم که باید کامل با تک تک جزئیات تعریفش کنی تا به نتیجه ای برسیم.

حق با لی بود من باید تعریف میکردم حتی برا سَبکی دله خودمم که شده باید ماجرارو برا کسی تعریف می کردم و خب کی بهتر از لی که میدونستم همیشه هر اتفاقی بیفته اون قراره هوامو داشته باشه .

لی دستشو از زیر سرم برداشت

لی :خواب رفت دستم خرگوشک

باشنیدنه کلمه خرگوشک لبخند دندون خرگوشیمو زدم.

جونگ کوک : منم خرگوشک صداش میکردم!

لی چشمشو بهم دوخت، دستشو رویه لبش کشید، سعی داشت لبخندشو قایم کنه.

لی : مامان خرگوشی که توله خرگوشاشو خرگوشک صدا میززززنه، هرجور شده باید این صحنه رو از نزدیک یه روز ببیننننمممم خرگوشکَم.

جونگ کوک: یاااااا من کجام خرگوشه.

با چشمای قلبیم به لی نگا کردم و گفتم : خیلی شیطون و نرمالو بودن.

لی خندید و گفت : معلومه دیگه مامانشو دیده داشته خرگوش بازی برا ماااامااانش درمیاورده.

بعد چشمکی بهم زد، خاک تو سرم که با شنیدنه کلمه مامان لپام رنگ گرفت و سرمو انداختم پایین.

لی همونجور که می‌خندید پاشد بالشه منو آورد گذاشت زیر سرم و خودش آرنج دستشو به زمین تکیه داد و سرشو رو دستش گذاشت.

لی : " خجالت نکش خرگوشک بالاخره که یه روز یه توله خرگوش عینه خودت قراره مامان صدات کنه"

نفس عمیقی کشیدم، بدنم از خجالت گرم شده بود و سرمو زمین انداختم و با حرص اسمشو صدا زدم

 SaudadeWhere stories live. Discover now