Part 02

1.4K 244 59
                                    

پارت دوم

****************

با تکونای شدیدی که میخوردم به خودم اومدم و دیدم توی چادر روی تُشک دراز کشیدم و لی داره شونه هامو تکون میده

لی : "کجایی کووووووک، کجاها سِیر میکنی...

از تکون دادنای لی چیزی نمیفهمیدم حتی صداشو نمیشنیدم که یه ضرب از دستام گرفت و منو نشوند رو پاهاش و بدنمو عینه گهواره تکون میداد.

لی : باز رفتی تو خاطراتت، به خودت بیا جونگگگگگگگ کووووووووووک.

با دآدی که کشید انگار یکی منو گرفت و از خلسه ی فکریم بیرون کشید.

برگشتم سمتش و نگاهش کردم.

هووووف باز با این کارم نگرانش کرده بودم ،لایه نازک اَشک رو هم تو چشماش میتونستم ببینم.

جونگ کوک : چرا هر وقت از فکر بیرون میام باید چشمای تورو نگران ببینم؟

لی : شاید چون نمیدونی اگه با بولدوزر هم از روت رد بشن بازم قرار نیس از فکر بیرون بیای.

حرفی نداشتم بزنم ،حق با اون بود.
با دستم رویه چشماش کشیدم و سرشو گذاشتم رو سینه م، تا به ریتم ضربان قلبم گوش بده.

از اونجایی که خودم با اینکار همیشه آروم میشدم، خواستم لی رو هم اینجوری آرومش کنم.

جونگ کوک : هیییییس چیزی نشده لی ببخشید زیادی تو فکر بودم، یاده اولین شبی که پامو به جنگل گذاشته بودم افتادم.

لی موهامو نوازش می‌کرد و بوسه های آرومی رو قلبم میزاشت.

دستشو دورم پیچید و منو تو آغوشش جا داد.

میخواستم بهش حرفی رو بزنم که از زدنش تردید داشتم.

جونگ کوک : میدونی لی تو چهارمین شب-وقتی تو جنگل بودم اتفاقی افتاد؟

لی همونجور اجازه داد تو بغلش بمونم و منو کنار خودش دراز کرد و خوابوند و دستشو زیر سرم گذاشت.

لی : تاحالا کامل تعریف نکردی برام ولی میدونی که میتونی هر حرفی رو بهم بزنی خرگوشک.

چشمامو بستم و اون شبو به یاد آوردم.

جونگ کوک : میدونی چیه؟

نفس عمیقی کشیدم و رایحه شو نفس کشیدم تا خودمو آروم کنم.

_____________________________

ادامه فلش بک کلبه جنگلی :
(اینارو داره برای لی تعریف میکنه)

جونگ کوک: بعد از ظهر بود که صداهای عجیبی از جنگل میومد.
ترسیده بودم از طرفی دلم میخواست فوری برگردم شهر و خودمو بهت برسونم و از اتفاقایی که تو اون چند روز افتاده بود و چیزایی که از خودم فهمیده بودم رو برات تعریف کنم ولی همه ‌ش یه چیز مانع برگشتنم میشد.

 SaudadeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora