پارت دهم
جونگ کوکه هیفده ساله از خواب بیدار شد !
امروز قرار بود برادرش بعداز چندسال به خونه برگرده.لی چند سال پیش بخاطر یاد گرفتن کامله جادو از شخصه پادشاه به قلمرو جادوگرا رفته بود.
وقتی از برادرش پرسید چرا داره تنهاش میزاره و میره.
لی بهش گفته بود که بخاطر محافظت کردن از اونه که داره اینکارو میکنه .جونگ کوک دلش میخواست برادرش زودتر بیاد تا بتونه بهش از علاقه ش به اون آلفای سلطنتی بگه.
آرورا به اتاق پسرش اومد و دید که پسرش با چشمای درشته خرگوشیش جلو پنجره نشسته و داره به دروازه های عمارت نگاه میکنه.
پسرکش برای دیدنه برادرش لحظه شماری میکرد.
خوشحال بود از اینکه پسر هاش سر قدرت با هم نمیجنگن، رابطه قویه برادریه که بینشون قشنگترین چیزی بود که به عنوان یه مادر میتونست ببینه.به سمته جونگ کوک رفت و موهاشو ناز کرد.
جونگ کوک که از اول رایحه مادرشو فهمیده بود، سرشو بیشتر به دستای مادرش چسبوند تا نوازشهای بیشتری ازش بگیره.آرورآ به این حالته بانمکه پسرش تک خنده ای کرد.
آرورآ : بآنی نمیخوای پاشی لباس عوض کنی بیای سالن؟ برادرت تقریبا تا دوساعت دیگه باید برسه.
جونگ کوک مادرش رو بغل کرد و بهش نگاه کرد
جونگ کوک: اون آلفای سلطنتی هم قراره بیاد؟
آرورا لبخندی به پسرش زد، میدونست که پسرش از وقتی اون آلفارو دیده، فقط به فکره اونه و دلش میخواد آلفا برای خودش باشه.
ولی هیچوقت اینو به روی پسرش نیاورد.
برای آرورآ و همسرش فرق نداشت جونگ کوک یه امگا باشه و یا یه آلفا.
به هرحال قرار بود سلطنت به اون آلفای خون خالص سلطنتی برسه.آرورا : اگه منظورت کیم تهیونگه باید بگم فکر کنم تا الان رسیده باشه.
جونگ کوک با این حرف مادرش فوری به سمت حموم اتاقش رفت.
جونگ کوک : میشه برام لباس انتخاب کنی؟
مادرش سرشو تکون داد و به سمت کمد اتاق لباسا رفت.
کوک با خجالتی که تو صداش معلوم بود رو به مادرش گفتجونگ کوک : فقط لطفا.....
خجالت میکشید که حرفشو به مادرش بگه.
آرورا لبخندی به دستپاچگی و خجالت جونگ کوک زد
آرورا : تو زیبایی پسرم و مطمئن باش مامانت همیشه بهترین هارو برات انتخاب میکنه.
جونگ کوک همونجور با خجالت و لپای رنگ گرفتش داخل حموم شد.
شامپو توت فرنگیشو برداشت و موهاشو شست. میدونست اون آلفا از بوی توت فرنگی خوشش میاد.
ناخودآگاه اخمی کرد و با حسرت به یونگی فکر کرد.
یونگی رایحه ش توت فرنگی بود و تنها کسی بود که آلفا باهاش به خوبی رفتار میکرد .
YOU ARE READING
Saudade
Werewolfسودآد : یه کلمه تو فرهنگ و زبان پرتغالیه. به معنیِ نوعی حالت روحی و حس نوستالژی، اندوه، دلتنگی و دلگرفتگی از نبودن فرد یا متعلقی است. ________________________________ یادمه اونموقع بود که برا اولین بار پامو تو این جنگل گذاشتم، اومدم که بخودم ثاب...