Part 21

1.1K 180 49
                                    

پارت بیست و یکم

با حسه بوسیده شدنه صورتم از خواب بیدار شدم و نفسه عمیقی کشیدم و رایحه مرغوب قهوه و شرابشو مهمونه ریه هام کردم :/
دوباره بوسه های ریز و خیسی رو رویه صورتم حس کردم .
دماغمو چین دادم و چشمامو بیشتر به هم فشار دادم.
دلم میخواست بغلش کنم و سرمو تو گردنش ببرم ولی حسه خجالتی که داشتم بهم این اجازه رو نمیداد. آه بلندی کشیدم که بوسه هاش قطع شدن.
هنوزم نمیخواستم چشمامو باز کنم.
با دستم داشتم دنبالش میگشتم که پیداش نکردم.
نفس عمیقی کشیدم که رایحه شو کمتر حس کردم.
<ینی چی! ناراحت شد ازم؟ گذاشت رفت؟ بازم منو تنها گذاشت ؟ مگه اون دیروز منو به فا..ک نداده... خوو حالا هرچی....شاید نصفه نیمه بوده باشه.. ولی خو بازم که از اون کارا کردیم، چرا میزاری میری.>

با لبای آویزونم دستمو عقب کشیدم و خودمو بغل کردم : بدجنس

دسته خودم نبود میخواستم بشینم گریه کنم، گرگمم از نبودنه آلفاش ناراحت شده بود، دماغمو بالا کشیدم و زیر لب گفتم : نمیشد نری، فقط یکم بیشتر نازمو میکشیدی

که یه هو تو آغوشه گرمی فرو رفتم، با عطش و دلتنگی سرمو تو گردنش بردم و نفس کشیدم.
تهیونگ آروم آروم کمرمو ماساژ میداد و گردنش رو برام خم کرد تا بتونم بهتر نفس بکشم.

- بدونه دیدنه چشمای قشنگت جایی نمیرم.

چشمامو آروم باز کردم که نمه اشکو رو مژه هام دید.

*************

صبح وقتی از خواب بیدار شدم اولین چیزی که حس کردم رایحه آرامش بخش توله گرگم بود.
لبخندی زدمو صورتمو نزدیکش بردم و با خوردن نفسای گرمش رو صورتم طبقه حدسم لبمو رو لبش گذاشتم و خیلی یواش لبای نرمشو مکیدم .
چشمامو باز کردم و به صورته کسی که از نبودنش هر ثانیه به جنون نزدیک میشدم نگاه کردم.
لبخندی زدم و آروم روی چشماشو بوسیدم، چشماش محل آرامشمَن.
شیفته ی نگاهش رو خودمم. جوریکه هر حرکتمو دنبال میکنه هرجایی باشیم چشماش روی من میچرخه. همه ی احساسات پاک و معصومانه ش که همه شونو اَزبَرَم.
زیر گلوشو آروم بوسیدمو از تخت بیرون اومدم.
اگه کار نداشتم منتظر میموندم تا بیدار بشه.
قبل از پوشیدن لباسام به خدمتکار گفتم که سینی صبحونه رو جلوی در اتاق بزاره.

آماده شدم و سینی رو رویه پاتختی گذاشتم.
این طبیعیه که دلم میخواد خم شم و لپاشو زیر دندون بگیرم. هرچند دلم نمیاد گازت بگیرم توله خرگوشه .
یاده توله خرگوش دیروزیه افتادم و پاشدم دنبالش گشتم.
زیر تخت، گوشه اتاق، سرویس بهداشتی هرجایی که میتونست قائم شده باشه رو گشتم و پیداش نکردم.
به هرحال اون از اولشم مزاحم کارم بود جوری نگام می‌کرد که انگار مامانشو ازش گرفتم.
یه نگاه به کوک کردم و آه کشیدم.. البته که مامانشو ازش گرفته بودم.
پووووف بیدار شو دیگه توله گرگ... شروع به بوسیدنه صورتش کردم و به واکنشای ریزش خنده م گرفته بود.
از رایحه ‌ش میتونستم بفهمم که تو آرومترین حالتشه .
با نشنیدنه جوابش و آهی که کشید دست از کارم برداشتمو گذاشتم فکر کنه که از پیشش رفتم.
که چندثانیه بیشتر طول نکشید که دیدم همونجور چشم بسته داره دنبالم میگرده و وقتی که نتونست فورمونم رو تشخیص بده لباشو جلو داد و دستشو رو چشماش کشید و خودشو بغل کرد.
هر لحظه که میدیدمش قند تو دلم آب میشد همینکه میدیدم نبودنم اذیتش میکنه، حس بد درونم رو از بین میبرد .
توله خرگوشه شیطون تو که از رفتنم می‌ترسی چرا بیدار نمیشدی، خم شدمو تو بغلم گرفتمش از طریقه بانده نصفه نیمه ی بینمون تشخیص میدادم که دلش بغل میخواد که اونم یه هو خودشو بهم چسبوند و دماغشو رو نقطه فورمونم چسبوند.

 SaudadeWhere stories live. Discover now