Part 12

1.1K 188 114
                                    

پارت دوازدهم

روز مراسم هیجده سالگی جونگ کوک :

تهیونگ دستای عضله ایشو دور کمر امگاش پیچیده بود.
سرشو تو موهای جونگ کوکیش برده بود و داشت رو گردنش نفس میکشید.

جونگ کوک زودتر از تهیونگ بیدار شد، برای امروز هیجان زده بود.
امروز قرار بود جلوی چشمِ همه تهیونگ آلفاش بشه.
خودشو از پشت بیشتر تو بغله آلفاش جا کرد.
هنوز باورش نمیشد که همه ی این شبارو دور از چشم بقیه تو بغله تهیونگ خوابیده باشه.

اون به مادر و پدرش گفته بود که مطمئنه تهیونگ جفتشه ولی پدرش اِسرار داشت باید تا مراسم صبر کنه و نزدیک تهیونگ نشه .
و خب جونگ کوک حتی اگه خودش میخواست صبر کنه هم آلفاش این اجازه رو بهش نمی‌داد .
از وقتی نشونشون ظاهر شده بود، فهمیده بود که تهیونگ به شدت حساسه روش.
جوری که حتی وقتی لی بهش نزدیک میشد فورمونای سلطه گریش رو آزاد می‌کرد .
دستشو روی دستای بزرگ تهیونگیش گذاشت و انگشتاشو لای انگشتای دستش چِفت کرد.
دستشو بالا آورد و بوسه ای روش گذاشت.
تو بغله تهیونگ برگشت و با دوتا چشم وحشی که تک تک حرکاتش رو زیر نظر گرفته بود رو به رو شد.
آب دهنش رو از جذبه ی اون چشمها قورت داد.
تهیونگ خَم شد و زبونش رو از گردن تا لاله ی گوشه جونگ کوک کشید و نرمولک گوشش رو مَکید.
جونگ کوک با صدایی که سعی داشت لرزشش رو مخفی کنه گفت

جونگ کوک : صبح بخیر ته ته

تهیونگ جوابشو نداد و لباشو رویه پوست گردنش گذاشت و گردنش رو بوسید

جونگ کوک : ته ته میدونی اگه جاشون بمونه و یه وقت امپراطور ببیندشون، قاطی میکنه .

تهیونگ که ذره ای به حرفای جونگ کوک اهمیت نمیداد، دلش می‌خواست طعمه کُله بدنه اون خرگوش رو زیر لباش احساس کنه.

بوسه های ریزشو تا رویه لبای خرگوشه پرحرفش ادامه داد، لبشو تو دهنش کشید و مکید.
جونگ کوک از لذتی که بهش وارد میشد بدنش شل شد و دستشو دور کمر تهیونگ گذاشت.
تهیونگ مَک های عمیقی به لبش میزد و بی رحمانه لباشو میمکید، دستشو داخله بلوز جونگ کوک برد و نوک انگشتاشو رو پوستش کشید.
جونگ کوک با احساسه حرکت کردنه نوک انگشتای تهیونگ رو پوست بدنش لرزید و چنگی به کمر تهیونگ زد.
تهیونگ تو یه حرکت سرشو از زیر لباس گشاد جونگ کوک داخل برد و لباشو رو شکم سفیدش گذاشت و بوسیدش.
بوسه های محکمش رو تا رویه نیپل جونگ کوک ادامه داد، داشت از لرزیدن بدنه حساسش لذت میبرد .
جونگ کوک به نفس نفس افتاده بود و لباشو محکم گاز گرفته بود تا صدای ناله ش در نیاد .

تهیونگ که متوجه حساس بودن نیپلای کوک شده بود، دهنشو روش گذاشت و محکم مَکید، زبونشو دورش میکشید.
جونگ کوک طاقت نیاورد و دستشو رویه دهنش گذاشت.

 SaudadeWhere stories live. Discover now