(آماده ! )
با دستوری که صادر شد هر چهارتاشون کلت هاشونو آماده گرفتن دستشون و منتظر
موندن ، با دستور بعدی هدف گرفتن و شروع کردن به تیراندازی به سمت هدف های
متحرکشون
(شلیک )
چان در حالی که یکی از چشم هاشو بسته بود انگشتشو روی ماشه کشید " نمیشه همین
اول کار خودمو حرفه ای نشون بدم..." با این فکر زاویه رو عوض کرد و اولین شلیک
رو انجام داد همونجور که میخواست تیرش به گوشه ای از هدفش خورد
دستشو صاف تر گرفت و چنتا شلیک الکی دیگه انجام داد هرچند که قبلش اوه سهون
راجب نحوه دست گرفتن کلت و شلیک واسشون سخنرانی کرده بود اما چان نباید درست
انجامش میداد و چه چیزی سخت تر از عمدا اشتباه انجام دادن کاری که توش ماهری
نیست ، باید جلوی خودت رو بگیری و همین حسابی زور داره!
تیر ها که تموم شد چهارتاشون عقب ایستادن ، عدد هایی که تیر بهشون اصابت کرده
بود روی صفحه ی دیجیتال بالای سرشون نمایش داده شد
سهون در حالی که یه تفنگ بادی دستش بود از پشت سر هر چهارتاشون رد شد و به
ترتیب امتیاز هارو بلند خوند :
-لوهان 10 امتیاز! ، نامجون 8 ، لیو 6 امتیاز و لویی...3؟
پشت سر چانیول ایستاد و تفنگشو بالا آورد وسط هدفی که مقابل چانیول بود رو نشونه
گرفت تمرکز کرد و بالاخره شلیک کرد :
-چجوری تونستی وارد اکیپ نامجون شی وقتی اینقدر افتضاحی تو تیراندازی!
بک در حالی که لباشو با حرص روی هم فشار میداد دلش میخواست بره و محکم بزنه
زیر گوش سهون " این عوضی داره چانیول رو با خودش مقایسه میکنه؟! چان تا حالا
آزارش به یه مورچه هم نرسیده ، اون پاک ترین موجود روی زمین و دنیاعه! "
بک بی خبر از استعداد چانیول توی هدف گیری و شلیک کردن عصبی شده بود از
حرف و مدل برخورد سهون ، با دیدن اینکه نامجون بجای چانیولی که فقط به روبه
روش خیره شده و چیزی نمیگه داره معذرت خواهی میکنه آمپر چسبوند و کلتشو کوبید
روی میز مقابلش دست به کمر چرخید سمت سهون :
+تو الان توقع داری با یه درس ساده ای که دادی ماها در حد عالی یاد گرفته باشیم؟ به
نظرم که به عنوان اولین بارش خیلیم خوب تونسته شلیک کنه
نامجون که تا اون لحظه داشت از پشت لباس بک رو میکشید و حرص میخورد تا یه
YOU ARE READING
BLUE BLOODED
Fanfictionمامور عالی رتبه مخفی ، پارک چانیول ، که از تنهایی خودش لذت میبره و انگار با شغلش ازدواج کرده برای ماموریتش وارد سیستمی میشه که کل مسیر زندگیش رو عوض میکنه ، بخاطر شغلش وارد اون سیستم شده بود اما برای اولین بار حواسش پرت شخصی میشه! با ملاقات دوباره...