Chapter 06

151 41 10
                                    

در حالی که وزنه ها رو توسط طناب میکشید از گوشه ی چشمش کوک رو میپایید

لباشو روی هم فشرد و نفسشو از سوراخ های بینیش شوت کرد بیرون

" وقتی تو اینجایی چجوری روی کارم تمرکز کنم؟ "

زورشو جمع کرد و وزنه هارو بالاتر از همیشه کشید ، فکرشم نمیکرد اینقدر سنگین باشه ؛ ناخودآگاه لب هاش از هم باز شدن و صدایی از ته گلوش خارج شد

با صدای خودش چشماش گرد شد با سرعت برق و باد لباشو روی هم فشار داد

" این صدای من بود؟؟؟ فاااک فاک چه آبرو ریزی شد "

وزنه هارو پایین آورد تا ماهیچه های بازوش استراحت کنن ، به اولین جایی که یواشکی نگاه کرد تا ببینه کسی متوجه صداش شده یا نه دقیقا سمتی بود که جئونکوک داشت ورزش میکرد ، هرچقدر تلاش میکرد نمیتونست ببینتش

ابرو هاش پریدن بالا و این بار بجای اینکه از گوشه چشمش دید بزنه سرشو یکم چرخوند با خودش فکر کرد شاید رفته سراغ دستگاه ورزشی بعدی اما انگار دود شده بود رفته بود هوا

" با این سرعت غیبش زد؟! "

نمیخواست واسه خودش تحلیل کنه که چرا واسش مهمه کوک صداشو شنیده یا نه الان فقط میخواست پیداش کنه و مطمئن بشه اون هنوزم توی باشگاهه

لباش ناخودآگاه آویزون شدن این بار دیگه علنا گردنش که هیچ کل هیکلشو روی صندلی چرخوند تا راحت اون سمت رو ببینه

چشمش به هر کسی میخورد بجز کوک ... حتی چهره هایی دید که اولین بار بود متوجه میشد اونا هم توی باشگاه حضور دارن!

زیر لب از خودش پرسید :

-رفته...؟

-اگه منظورت منم ، هنوز نه!

قبل از اینکه بخاطر صدا سکته کنه کاملا یک دور به دلیل گرمی نفسی که به لاله گوشش خورد تمام کرک و پر هاش لیزر شد

سرشو توی شونش به سمت مخالف جمع کرد و با شوک چرخید سمت صدای آشنا

تا حالا چشم هاشو از این فاصله ندیده بود ، کوک اینقدر بهش نزدیک بود و جوری خم شده بود تو صورت تهیونگ که ته میتونست انعکاس تصویر خودش رو توی سیاهی مردمک چشم هاش ببینه

آب دهنش رو با صدا و به ضایع ترین شیوه ی ممکن توی کل کیهان قورت داد جوری که حتی زرافه های نزدیکترین باغ وحش به اونجا هم میتونستن صداشو بشنون

دلش میخواست یه دست نامرئی داشت تا با اون یکی میزد پس کله ی خودش

" چرا اینقدر خنگ شدم؟ "

کوک صاف ایستاد و بالاخره اون فاصله ی برزخی رو تموم کرد ، دستی بین مو های خیس از عرقش کشید و روندشون بالا :

-با وزنه های کمتر شروع کن تا صدات در نیاد!

تهیونگ با اینکه هول کرده بود و توی اون ثانیه ها داشت با خودش میجنگید یه کاری کنه که صدای تالاپ تولوپ عجیب غریب قلبش به گوش کوک نرسه با این حرفی که شنید سریع حالت دفاعی به خودش گرفت :

BLUE BLOODEDWhere stories live. Discover now