وسوسه شده بود با پیشنهاد لیسا...اما نمیتونست بکهیون رو ول کنه
چند قدم دیگه توی سالن برداشت در حالی که با انگشت اشاره اش اروم میزد روی لب هاش ، فکر میکرد
لیسا هنوزم نگاهش به دیزاین داخلی هتل بود ، انقدر که با کریس چونه زده بود رو اگه سرمایه گذاری میکرد تو مخ زدن یکی ، الان ازدواج هم کرده بود! اما کریس هنوزم درمورد پیشنهاد کاری لیسا توی شک بود ، بالاخره صبرش تموم شد :
-خب گل پسر! تصمیمت چیه؟
کریس بالاخره دست از راه رفتن برداشت ، آدم های زیادی تو دست و بالش داشت فقط موضوع بکهیونی بود که این روز ها زیادی ازش دور شده بود و نمیخواست بیشتر از این ازش فاصله بگیره ؛ اون تنها کسی بود که داشت
دستاشو برد تو جیب های شلوارش :
-فردا بهت خبر میدم
لیسا پوفی کرد :
-مگه نگفتی دو روز دیگه مهلت رزرو هتل تمومه؟ انقدر وقت نداری که بمونی ! زودتر تصمیم بگیر
کریس سری تکون داد ، باید فکر میکرد هنوزم و تکلیفش رو با بکهیون معلوم میکرد توی این چند سال گذشته هیچ کار خاصی نکرده بودن و علنا ول میچرخیدن
از طرفی نمیتونست درگیر کاری بشه که بکهیون رو توش سهیم نکنه چون اینجوری بیشتر ازش دور میشد
" باید هر جوری که شده امروز بکهیون رو بکشونم هتل...اون نمیتونه همینجوری با چانیول وقتشو هدر بده ، دوباره! "
با این فکر بالاخره نگاهش رنگی گرفت به نظر مصمم میومد
قدم برداشت سمت لیسا و دستشو دراز کرد سمتش :
-به این زودی برنمیگردم روسیه ، بیا واسه تست یه پروژه رو با هم پیش ببریم
لبخند برگشت به لب های لیسا ، دستشو دراز کرد و به کریس دست داد ، از جاش بلند شد و کیف کمریش رو سفت تر کرد :
-این شد جواب! آدرس رو واست پیام میکنم قرار هامون رو میذاریم
-مطمئنی سهون اوکیه دیگه؟
-خل شدی؟ خودش پیشنهاد داد بیام بهت بگم!
کریس دیگه مطمئن شد از کار...میخواست به خودش یه فرصت بده تا پاش رو توی دنیای بیرون بذاره به تنهایی
بدون بکهیون!
کل عمرش فقط از دستورات بکهیون پیروی کرده بود و تبدیل شده بود به سایه اش تا یه جایی از همه چیز راضی بود تا اینکه دوباره سر و کله ی چانیول پیدا شده بود و بکهیون رو علما از کریس دزدیده بود
بکهیون حتی گاهی شب ها هم برنمیگشت هتل و کریس شک نداشت که بک دوباره تو دام عشق چانیول اسیر شده
موضوع واسه کریس به عشق و عاشقی ختم نمیشد ، موضوع این بود که بکهیون تنها آدمی بود که داشت و تنها عضو خانواده ی دو نفریشون بود!
YOU ARE READING
BLUE BLOODED
Fanfictionمامور عالی رتبه مخفی ، پارک چانیول ، که از تنهایی خودش لذت میبره و انگار با شغلش ازدواج کرده برای ماموریتش وارد سیستمی میشه که کل مسیر زندگیش رو عوض میکنه ، بخاطر شغلش وارد اون سیستم شده بود اما برای اولین بار حواسش پرت شخصی میشه! با ملاقات دوباره...