Chapter 21 : It's Over!

156 41 89
                                    

❬ ➵ Baekhyun' POV ❭

چرا..چرا هیونجین میتونه با یه فلیکس باشه ولي من نمیتونم با چانیول باشم؟
چرا سهون به جین گیر نمیده؟ چون اون بِتاشه؟
چرا دیگه نمیتونم چان رو پیدا کنم؟
چ.چرا دارم..خون دماغ میشم؟
با ناباوری به پشت دست خونیم ماتم برده بود که قطره ي دیگه اي چکید روي لبم و شيشه‌‌ي الکل رو انداختم زمین و بلند شدم.

سرم گیج میرفت و همه جا رو تار میدیدم. تند تند پلك زدم و دست آزادمو جلوم گرفتم و راه رو باز کردم و رد شدم که نفر آخر محکم گرفتم و گفت "هي بکهیون چه غلطي کردي؟"

هل‌ش دادم عقب که خودمم چند قدمي به سمتش پرت شدم و قبل از اینکه بیوفتم روش، نگه‌م داشت و محکم زدم روي دستش و گفتم "دست..از..سرم..بردار..ژانگ یشینگ" و زدم از کنارش رد شدم و چشم و گوشمو روي تمام تیکه هاي که به سمتم شليك ميشدن بستم و رفتم بیرون از فضاي پر از دود و بوي مشروبات الکي و با نفس عميقي، زانو زدم روي زمين و بالا آوردم.

حس میکردم اگه بیشتر از این ادامه بدم، علاوه بر جفت چشمام، معدم هم از حلقم بیرون میزنه. پس فقط بلند شدم و تلو تلو هل خوردم سمت صندلي جلوي بار و همونجا روش لش کردم.

هنوز حالت تهوع داشتم و این مدام حالمو بهم میزد.

با احساس اینکه یکي بهم نزديك شده چشمامو باز کردم و یه دستمال خاکستري رنگ رو جلوي چشمام دیدم. آروم کشیده شد روي لبام و صدایي که ارتعاشش قلبمو به لرزه مي‌انداخت، آروم زمزمه کرد "زیاده‌روي کردي کوچولو!"

برگشتم سمت صدا و متوجه شدم جونگ سوک کنارم نشسته!

با اخم زدم زیر خنده که از حد گذشت و تبدیل به هق هق هاي بلندي شد. زجه هايي از درد قلبم سرچشمه میگرفتن. اشك هامو با بند انگشت هاش پاك کرد و گفت "میدونم، چانیول الان به هيچ چیز جز کشتن اهميتي نمیده. اون همیشه همین قدر بیرحمه. بهش فکرنکن"

بدون هیچ حرفي با صداي بلند تري گریه کردم که یهو کشیدم تو بغلش و گفت "کافیه گریه نکن" و کمي سرشو توي گردنم کج کرد که بلافاصله دردم آروم شد و حس خوبي بهم دست داد! گریه کردن رو کنار گذاشتم و متقابلا دستامو انداختم دور گردنش و محکم بغلش کردم.

این همون حسي بود که وقتي چانیول بهم نزديك میشد بهم دست میداد اما الان، این جونگ سوکه! اون چان نیست ولي، یه خون‌آشام لعنتیه دیگه‌ست!
شاید واقعاً من به نیش خون‌آشام اعتیاد پیدا کردم؟

سعي داشت منو از خودش جدا کنه که محکم تر گرفتمش و گفتم "سوک..ازت میخوام گازم بگیري..واسم اینکارو میکني؟" و فین فین کردم که یهو عقب کشید و گفت "شت! یه لحظه واقعا فراموش کردم که اعتیاد داري" و کلافه دستشو لاي موهاش فرو برد و گفت "نه بکهیون! چانیول همين الانشم ازم متنفره" و بلند شد كه سريع دستشو گرفتم و پرسیدم "اهـ..اهمیت میدي به اینکه اون چه حسي بهت داره؟"

Midnight (Chanbaek Ver.) S1Where stories live. Discover now