S2. CH 08 : Beauty And The Beast

71 13 9
                                    

با روشن شدن تدریجی هوا پلک هاشو از هم باز کرد و روی آرنج‌ش نیم خیز شد. با گیجی نگاهی به اطرافش انداخت و روی چشماشو مالید. چیزی از شب گذشته به یاد نمی‌آورد و زیاد کنجکاو به نظر نمی‌رسید ولی باید اعتراف میکرد هنوز خستگی این ماه نفرین شده از تنش بیرون نرفته و دوست داره بیشتر بخوابه و بازم توی اون رویایی لعنتی و هاتش با اون مرد غرق شه!

صبرکن..لعنتی! یه چیزی اینجا درست نبود.
اون تمام شب رو خوابیده بود؟
و عجیب تر از اون، خواب دیده بود؟
اما..این چطور ممکن بود؟

تنها چیزی که از شب گذشته به یاد داشت، تحریک شدنش و پرچم بر افراشته ی خائن توی باکسرش بود!

چ.چطوری از اون درد خلاص شده بود؟ نکنه..
نکنه با یونجون انجامش داده بودن؟

با این فکر از عصبانیت دندون قروچه ای کرد و چنگی توی موهاش انداخت. هنوز روزی که چانیول توی رختکن تهدیدش کرده بود هيچوقت لای پاهاش هوس اون پسر رو نکنه رو به وضوح به خاطر داشت!

شایدم فقط به هر دلیل کوفتی ای خواب‌ش برده بود و دردش رو از یاد برده بود هوم؟

پتو رو از روی خودش کنار زد و بی هیچ اهمیتی به اتفاقات عجیبی که در اطرافش درحال رخ دادن بود، از روی تخت پایین رفت و با مرور خوابی که دیده بود، بی اراده لبخند زد و درحالی که به طرف مستر توی اتاق میرفت، خطاب به شخص خیالی توی سرش آهسته لب زد "میشه بازم توی خوابم مزاحمم بشی ددی؟" و با ذوق سرشو زیر انداخت و با پاهای برهنه ش تندی دوید و پشت در محو شد.

_هی! تنبل خان بهتره زودتر بلند شی! نمیخوام دیر برسم

_قرار نیست جایی بری...لعنت ولش کن!

فلیکس درحالی اعتراض کرد که گوشه ی پتو رو محکم توی دستاش گرفته بود و به سمت خودش میکشید و هیونجین همونطور که پتو رو زیر بغلش زده بود و محکم چسبیده بود، غرق خواب زیرلب غرغر کرد و سعی در پنهان کردن صورتش از روشنایی مزاحم روز، اون رو محکم توی بالشت نرم‌ش فشار میداد و بی اختیار لبخند میزد.

با رها شدن پتوش از چنگال های توله گرگ وحشیش و بازگشتش به آغوشش، با پلک های بسته هومی کشید و در هم کشیدن اخم های فلیکس رو سبب شد که با چنگ زدن ریموت رویز رویز نقره‌ای جین، از اتاق بیرون میزد و هوار میکشید "خودت خواستی جینو!" و با پوزخند پله ها رو به سرعت پایین میدوید.

با تمام شدن جمله ی فلیکس، مردد سرشو بالا گرفت و با باز کردن چشم چپش، اطراف اتاق رو دید زد و وقتی اثری ازش ندید، هوفی کشید و برگشت به خوابش برسه که یهو متوجه ی نبود ریموت ماشین عزیزش روی پاتختی کنارش شد و بعد با یادآوری اینکه فلیکس برای آدم های اون بیرون مُرده و الان داره میره یه شو جدید راه بندازه، تقریبا یه سکته ی ریز زد.

_نههههه

جین درحالی که سعی داشت با یه لگد پتو رو از خودش و روی تخت پایین شوت کنه تقریبا جيغ کشید ولی بلندی صدای خودش باعث شد با حواس‌پرتی و گیر کردن مچ پاش لای پتو همراهش از تخت پایین بیوفته و بعد به طرف در پرواز کنه.

Midnight (Chanbaek Ver.) S1Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang