"دوستت دارم"
"من هیچوقت ترکت نمیکنم"
"هیچ چیز نمیتونه ما رو از هم جدا کنه، حتي مرگ"
کج خندي به لب زد. دروغ بود، تمامش .. تمام حرفاش!
تماس رو قطع کرد و ما بین گریه هاش شروع به خندیدن و قهقهه زدن کرد.چطور باید از پسش بر میومد؟
چطور باید اینو از سر میگذروند؟
با دیدن اون دو کنار هم؟_امکان نداره!
از بین لباي لرزونش بي صدا زمزمه کرد، درحالي که بارها و بارها با شماره ي خاموش چانیول تماس میگرفت و با اضطراب لب پایینش رو میگزید. صداي اپراتور داشت دیوونهش میکرد که با فریاد بلندي به تکرار از دفعات قبل تماس رو قطع کرد و دستاشو روي شقيقه هاش گذاشت و آرنج هاشو به زانوهاش تکیه کرد.
گوشي رو توي دستش فشار محکمي داد و زیرلب غرغري کرد. قسم میخورد اگه الان جیهون اینجا بود اون رو جلوي چشماي عاشقِ معشوقش به صلیبش میکشید و تا لحظه ي مرگش مُردنش رو تماشا میکرد و بعد به حساب اون دروغگو و خیانتکار لعنتي با اون چشماي لعنتيترش که قلبش رو بازیچه ي دستاش کرده بود میرسید.
با صداي رینگتون گوشيش از باتلاق افکار شومش بیرون کشیده شد و بي اینکه پلكهاي خیسش رو از هم باز کنه بي حوصله تماس رو وصل کرد و اندکي منتظر موند، ولي با نشنیدن هیچ گونه صدايي از شخص پشت خط، چشم غره اي به اون مزاحم وقت نشناس رفت و قبل از اینکه چيزي بگه گوشي رو پایین آورد و سرشو کمي کج کرد تا مطمئن شه تماس قطع نشده ولي به محض اینکه متوجه شد شماره از قبل ذخیره نشده، تاي ابروش کمي بالا پرید و مردد با صدايي که ضعیف و گرفته شده بود، جواب داد "آآآم..سلام؟ کسي اونجاست؟" ولي با قطع شدن یهویي ارتباطشون سریع گوشي رو از خودش فاصله داد و شوکه چندتا پلك سریع زد.
_چه مرگش بود؟ آه پسر، بیخیالش!
درحالي که گوشي رو کنارش روي تخت ميانداخت و با دست آزادش چنگي به موهاش میزد، با کلافگي زمزمهوار گفت و با خستگي بلند شد و تن لشش رو به طرف حمام هدایت کرد.
باید هرطور که شده بود فکرش رو از اتفاقات ظهر جلوي اون مدرسهي لعنت شده دور میکرد.
از اون آئوديِ به رنگ شب، از جیهون، از اون پسر ..انگشتش رو که باقي مونده ي نوتلاي روي اون بهش چشمك ميزد با ولع توي دهنش مکید و لیس زد و پاهاي برهنهش رو از روي کاناپه پایین انداخت و تندي به طرف یخچال دوید و با خودش خیال کرد که با قرار دادن شیشه ي نوتلا به اون بزرگي توي طبقاتش، میتونه اون رو از کودك پنج ساله ي شیطون و سرکش درونش مخفي کنه!
با نیش باز برگشت و روبهروي چانیولِ پکر نشست و همونطور که تند تند پاهاشو توي هوا تکون میداد، با کنجکاوي و لحن کشداري پرسید "چــي شــده؟ از وقتــي برگشتیـــم فقــط به گوشــي خیــره شــدي" و ریز ریز خندید و باعث شد چانیول با نیشخندي بهش طعنه بزنه "میبینم حسابي شارژ شدي بچه! حق با من بود"
YOU ARE READING
Midnight (Chanbaek Ver.) S1
FanfictionName : Midnight (S1) ✅ (S2) 🔜 Genre : Supernatural, Fantasy, Romance, Smut, Mpreg 🔞 Couples : Chanbaek, Kaisoo, Hunhan, Hyunlix & .. Written by : 𝐂𝐞𝐜𝐢𝐥𝐢𝐨𝐧 پارک چانیول، خونآشام اصیل زاده ای که از نزدیکی به انسان ها بیزاره و تو عمارت مشهور...