جرعه ي بزرگي از شراب سرخ توي بطري شیشهاي نوشیدم و خیره به پنجره ي مقابلم که انعکاس تصویر پليدي از یه هیولا رو به نمایش گذاشته بود، بطريِ خالي رو محكم روي کانتر كوبيدم و ناشیانه دستمو به سمت فندكم دراز کردم که آرنجم به بطري کشیده شد و اون شئ بيجون روي کانتر قل خورد و به محض اینکه صداي شکستنش توي گوشم پیچید، از پشت کانتر بلند شدم.
عقب عقب رفتم و سيگارمو بین لبام قرار دادم. به شعله ي فندك خیره شدم و عقب تر رفتم که پشت پام به کاناپه گیر کرد و از عقب افتادم روش و با بي حوصلگي همونجا لش کردم.
سیگارمو روشن کردم و فندك رو روي میز انداختم که براي یه لحظه جفت چشماي بيقرارم به عکس رنگي روي پرینت هاي سیاه سفید پروندههاي قتل خیره مونده و مردد روي آرنجم بلند شدم.
برداشتمش و از نزديك بهش نگاه کردم و با دیدن اون جفت تیله هاي خوشحال و درخشان چشماش، اشك توي چشمام جمع شد و سریع پلكهامو به هم زدم.
دراز کشیدم و پك طولاني به سیگارم زدم و همزمان با بیرون فرستادن دودها، شستمو روي گونهش کشیدم و با بغض لبخند زدم و با صداي خش داري آروم زمزمه کردم "دلم برات تنگ شده" که با وجود دودهاي غلیظ توي سینهم که مجرام رو پر کرده بودن، احساس خفگي کردم و تا دقایقی بعد با درد فقط سرفه میکردم!
سیگار لعنتي رو خاموش کردم و غر زدم "فاکر!" و کلافه آه کشیدم و دستمو لاي موهاي ژولیدهم فرو بردم.
ناخودآگاه توجهم به صداهاي آزاردهنده و اعتراضات مردم بیکار بیرون از خونهم جلب شد که تنها خواستهشون بیرون انداختن من از این شهر بود و كلافه بلند شدم و درحالي که حرصي آروارههامو روي هم ميفشردم، عکس پسر کیوتمو توي جيبم؛ جايي که گوشيم قرار داشت جا دادم و به سمت در رفتم که يهو با صداي گوشخراشي، ضربه ي وحشتناکي به پنجرهي پشت سرم وارد شد و همین که چرخیدم، شیشه ي پنجره ي فرو ریخت و شعله هاي آتش از کاناپه زبانه کشید..
وحشت زده از حرکت ایستادم و با تعجب به شعله هاي بلند آتش که هر لحظه در حال گسترش بود ماتم برده بود که با صداي شکستن شیشه هاي بيشتري، به وجد امدم و با دیدن تصاویر مقابلم، مردمك چشمام گشاد شد و بي درنگ راه افتادم سمت اتاقم.
سریع عکس هاي پخش شده روي تختم رو جمع کردم و با عجله لاي آلبوم عکسهاش گذاشتم و آلبوم رو از روي تختم برداشتم و دستمو سمت بالشم دراز کردم و هودي سفیدش رو چنگ زدم و چرخیدم سمت در که با دیدن آتش متوقف شدم و با کمي ترس آب دهنمو قورت دادم و سعي کردم آرامشمو حفظ کنم.
پا تند کردم سمت تنها پنجره ي اتاقم و پرده ها رو کنار زدم. سعي کردم قفل پنجره رو باز کنم، ولي مثل اینکه گیر کرده بود! محکم تر گیره رو به راست پیچوندم تا اینکه توي دستم شکست و حرصي زیرلب غریدم "فاك! فاك!"
YOU ARE READING
Midnight (Chanbaek Ver.) S1
FanfictionName : Midnight (S1) ✅ (S2) 🔜 Genre : Supernatural, Fantasy, Romance, Smut, Mpreg 🔞 Couples : Chanbaek, Kaisoo, Hunhan, Hyunlix & .. Written by : 𝐂𝐞𝐜𝐢𝐥𝐢𝐨𝐧 پارک چانیول، خونآشام اصیل زاده ای که از نزدیکی به انسان ها بیزاره و تو عمارت مشهور...