Chapter 6 : Stay Away From Him

387 88 18
                                    

❬ ➵ Baekhyun' POV ❭

بدون اینکه چیزی بگم سرمو تند تند به طرفین تکون دادم و دستمو عصبی توی موهام کشیدم. من دلیل هیچکدوم از کارها و رفتارهای چانیول رو نمیفهمم! حتی نمیدونم چرا وقتی لحظه ای که ازم دور میشه، قلبم آروم نمیگیره و واسه دیدن کسی که هنوز هیچی ازش نمیدونه و درست نمیشناسش بی‌تابی میکنه! اون حتی جواب سوالات مهمی از شبی که دیدمش تا همین امروز، که واقعا بهشون نیاز دارم و باعث میشه از سردرگمی دربیام رو بهم نمیده! اون داره بدجور عذابم میده. گمون کنم دوست نداره با من جلوی دوستاش به چشم بیاد؟ بخاطر گشتن با من مسخره‌ش میکنن؟

فقط ازش ناراحتم، از حرفش! من اینو نمیخوام! میخوام مثل بقیه هر جایی، هر زمانی باهم خاطره بسازیم...این چیز زیادیه؟

کوله‌مو از دستش کشیدم و بهش پشت کردم. صدای پاهاش پشت سرم شنیده می‌شد. خودشو بهم رسوند ولی لب به حرف زدن و مانع‌م شدن باز نکرد و سکوت رو به حرفای روی نوک زبونش ترجیح داد. بی شک میدونست اگه بخواد بیشتر از این توضیح بده بیشتر از این گند میزنه و دیگه نمیتونه درستش کنه!

مسیرمو کج کردم و رفتم سمت لاکرها، به شدت عصبانی بودم که با گیجی کوله‌مو پرت کردم سمت در و بی ملاحضه برگشتم و پشت سرم چان رو دیدم که مثل همیشه سد راهم شده بود و نمیزاشت پام به کلاس برسه!

حتما واسه این کارش باید دلیل خوبی داشته باشه...

با گرفتن لباسم کشیدم نزدیک خودش و سرشو خم کرد سمت چپِ صورتم و کنار گوشم زمزمه وار گفت "گفتم فقط توی مدرسه! لطفاً؟"

نگاهِ سرتاپا سردی به پسره مو فرفریِ سدِ راهم انداختم و اون با شیفتگی صورتمو نوازش کرد.

با گوشه ی چشمم نگاهی به تهِ راه‌رویِ خلوتِ سالن انداختم و به قصد بوسیدنش، صورتمو کج کردم و با نگاهم هدفم رو نشونه گرفتم و تا بهش نزدیک شدم این چانیول بود که مانع کارم شد!

انگشت هاشو روی لبم جابه‌جا کرد و گفت "اا..اگه میتونستم می بوسیدمت.."

اگه میتونست؟ خوبه! اول با حرفاش آزارم میده و الان نمیزاره ببوسمش..

کوتاه امدم و عقب عقب رفتم و در حالی که ازش فاصله میگرفتم، زیرلب گفتم "هر چی میخواد بشه، پایِ خودم!"

خیلی سریع حالت قیافه‌ش گرفته شد، انگار کشتی‌هاش غرق شده بودن. مشخصه اونم از من چنین انتظاری نداشت!

با احساس پوچی که درونم شکل گرفته بود، مثل همیشه رفتم تو کلاس و روی صندلیِ خالیه کنار فلیکس نشستم. سروصدای قهقهه و فریادهای بچه ها روی مخم بود که باعث شد دستامو حایل گوش‌هام کنم و محکم فشارشون بدم. اول از همه چرخیدم سمت فلیکس که بحث‌ش رو تموم کنم و خفه خون بگیره، ولى لوهان رو دیدم! به قدری حواسم پرت صداهای توی سرم بود که اصلا متوجه ی حضورش نشده بودم! باید بگم خوشحالم از اینکه دوباره صحیح سالم میبینمش...

Midnight (Chanbaek Ver.) S1Donde viven las historias. Descúbrelo ahora