Chapter 17 : I'm Belong To You

270 54 19
                                    

WARNING : This chapter contains sexual content!! If you are uncomfortable with reading smuts then don't read! Thank you and enjoy 💦🔞🫀
..

❬ ➵ Chanyeol' POV ❭

با عصبانیت لگدی به در کوبیدم که قفل شکست و باز شد. دکمه های پیراهن سفید رنگمو باز کردم و رفتم سمت دیلن. دیگه نمیزارم فردا رو ببینه.

پیراهنمو درآوردم و انداختم روی زمین که نزدیک اون عوضی خونی نشه و با یه خنجر تیز رفتم سمتش.

با دستای سردم گلوشو چنگ زدم که هین بلندی کشید و به سختی سرشو بلند کرد. دندونامو از حرص روی هم فشار دادم و خنجر رو روی بریدگی هایی که کای روی تنش انداخته بود، گذاشتم. ناله ی بلندی کرد و دستمو روی دهنش فشردم. با تیزی خنجر زخم روی سینه‌شو باز کردم و شروع به تکون خوردن کرد. خنجر رو انداختم کنار و یه سیلی زدم توی صورتش که سرش کج شد و از گوشه ی دهنش خون ریخت.

با صدای بلندی داد زدم "به من نگاه کن عوضی!"

سرشو بلند کرد و چشمای کبودش رو باز کرد "فکر نمیکردم دوباره ببینمت، امشبم مثل همیشه گذشته منتظر داداشت بودم" و آروم خندید.

دستامو اطرفش به صندلی تکیه زدم و غریدم "متاسفانه دیگه قرار نیست ببینیش..امشب شب آخر زندگیته"

با خنده صاف به صورتم خیره شد و گفت "چی انقدر عصبانیت کرده؟ بکهیونی؟"

لبمو محکم گاز گرفتم و داد زدم "اسم اونو به زبون نیاااار"

خندید! دستاشو باز کردم و خنجر رو برداشتم. دستشو صاف گرفتمو خنجر رو از جلوی آرنجش، به سمت مچ دستش، روی رگ هاش با فشار کشیدم. فریاد بلندی زد و با دست آزادش به کمرم چنگ زد! بلافاصله دستشو کنار زدم و گفتم "فکرنکن میزارم از موقعیت استفاده کنی..شُغال کثیف!"

دستشو ول کردم و درحالی که بی وقفه ازش خون میرفت، انداختم روی بدنش. با خنجر روی گونه‌ش کشیدم و جای شلاقِ روی صورتش رو پاره کردم. صورتشو کج کرد که یه سیلی دیگه بهش زدم و با خونسردی گفتم "تو جهنم میبینمت"

پشت سرش ایستادم و با موهاش سرشو رو به عقب کشیدم و خنجرو رو روی گلوش گذاشتم. فشار دادم و با صدای بلندی گفتم "التماس کن-واسه اون جون بی ارزشت التمااااس کن حرومزاده!"

بی نفس خندید و گفت "نمی‍..‍کنم"

خنجرو سفت توی دستم گرفتم و گفتم "پس..خودت خواستی" و لبامو روی هم فشار دادم و موهاشو بیشتر به عقب کشیدم. آماده ی زدن شاهرگ گردنش بودم که صدای زنگ درو شنیدم و خنجر از دستم ول شد.

چشمامو محکم بستم و زیرلب گفتم "فاک..ب.بکهیون..اینجاست.."

بلافاصله صدای خنده ی بی جون دیلن بلند شد و عصبی سرشو هل دادم و ولش کردم. لباسمو از روی زمین برداشتم و دستپاچه تنم کردم، جوری که نه سرشونه هاش روی شونه هام بود، و نه دکمه هاش بسته بود و به سرعت رفتم پایین و درو کامل باز کردم. خودش بود! ولی چطور ممکنه!

Midnight (Chanbaek Ver.) S1Donde viven las historias. Descúbrelo ahora