S2. CH 02 : I Can Feel Him Inside You..!

44 7 7
                                    

Baekhyun' POV

بي حوصله گوشي‌مو روي میز کنار لپ‌تاپ‌م رها کردم و پا روي پا روي میز انداختم و کراواتمو شل، و دکمه‌ي بالاي پیرهن سفیدمو باز کردم و دستي به موهام کشیدم و سرمو به عقب انداختم.

چشمامو بستم و زیرلب با خودم غر زدم "اه! بلادي هل..کار توي این شرکت خسته کنندست!" و از کشوي کنارم بلك بطريِ حاوي خون تازه رو برداشتم و با لذت یه نفس سر کشیدم.

با شنیدن صداي قدم هايي به پشت در، سریع بطري رو پایین آوردم و قبل از اینکه شخصِ مزاحمِ پشتِ در زحمتي به خودش بده، بطري رو برگردوندم توي کشو و قفلش کردم و با لحن سردي گفتم "بیا تو" و خودمو جمع و جور کردم و همزمان با باز شدن در، با پوکریت کامل به شخصِ خندونِ مقابلم توي چهارچوب در خیره شدم و با لحن خشکي زمزمه کردم "اوه یونجون!" و با اشاره به ساعت ادامه دادم "فکرمیکردم باید تا الان رفته باشي؟" که چرخي به چشماش داد و امد داخل و درحالي که آهسته در رو پشت سرش مي‌بست، با لحن آرومي گفت "راستشو بخواي؟ پدرت هنوز بهم اجازه نمیده برم! اون میگه کلي کار هست که باید انجام بدم، درحالي که تو بیکار اینجا نشستي و ممم-" و با شیطنت بدنشو جلو کشید و نگاهي به اسکرین گوشیم انداخت و با خنده ادامه داد "و توي اینستاگرام ول میچرخي! گفتم شاید تو بتوني باهاش حرف بزني و ممم..راضيش کني؟ ميدوني که..آه اگه نرم خونه فردا توي مدرسه با یه مرده‌ي متحرك فرقي ندارم، لطفا؟"

نیشخندي نثارش کردم و لبامو لیسیدم که میزم رو دور زد و کنار پاهام روي میز نشست و گفت "بجنب، بدجنس نشو بيبي بوي!" و لب پایینش رو به دندون گرفت و با یه لبخند بزرگ به چشمام خیره موند که با چشماي باریك شده لبامو یه گوشه جمع کردم و گفتم "میتوني بري، بهش اطلاع میدم" و پاهامو پایین انداختم و از پشت میز بلند شدم که دستشو جلو آورد و کراواتمو شل تر کرد و گفت "هاه! هیچ ميدوني أخيراً منو عاشق از این اخلاقات کردي هوم؟" و توي دستش پیچوندش و با یه نیشخند ريز کشیدم نزديك خودش و تك بوسه ي کوتاهي گوشه‌ي لبام کاشت و از روي میز پایین امد.

دست راستش رو دور کمرم سفت کرد و کشیدم جلوتر که جلوي بدنم کاملا به بدنش چسبید و با چشماي گرد شده، نامطمئن دستامو با فاصله از سینه‌ش نگه داشتم و درحین صاف کردن صداي دورگه‌م گفتم "یونجون لطفاً، ما راجبش حرف زدیم! قرار شد خودتو کنترل کني" که به حرفم چشم غره اي رفت و درحالي که آه میکشید، با لحن آرومي گفت "میدونم، ولي تو نمیزاري من دو دقیقه خودم باشم" و لبشو گزید و دست چپشو از کنار ران پام عقب برد و به باسنم رسوند که حس بدي بهم دست داد و بهش اخم کردم.

با تك خنده اي به قیافه‌ي اخموم بیني‌ش رو روي بیني‌م کشید و با فاصله از لبام زمزمه کرد "آه بیخیال، دوباره شروعش نکن" و لباشو مماس با لبام به قصد بوسیدنم جلو آورد که بلافاصله صورتمو برگردوندم و با مشت آرومي به سینه‌ي چپ‌ش با لحن سردي نهیب زدم "بهت گفته بودم هيچوقت حق نداري منو ببوسي! این هرگز تغییر نمیکنه!" که بدون هیچ حرفي سري تکون داد و آروم بازوهاشو دور بدنم حلقه کرد و در آغوش گرفتم.

Midnight (Chanbaek Ver.) S1Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt