های بچز🥂ووت و کامنت یادتون نره لطفا🧡
●○●○●○●○●○●○
_بهتره تلاش نکنی. راه فراری وجود نداره!
بدون توجه به صدای مزاحمش به گشتن اون زیر زمین بزرگ ادامه داد و با ایجاد کردن صداهای رو مخ اعصاب دختر رو بهم ریخت.
_ببین بچه خوشگل! من کل زندگیمو اینجا بزرگ شدم. هیچ راه فاکی ای برای فرار وجود نداره!
نایل با خونسردی سمتش چرخید و نفسشو بیرون داد. از روزی که به اینجا منتقل شده بود 1 روز میگذشت و هنوز نتونسته بود راه مخفی رو پیدا کنه. مطمئن بود که تو نقشه ای که از خونه دیده بود، ۱۰ تا در مخفی وجود داشت و یکیش دقیقا تو همین زیر زمین کار گذاشته شده بود.
نای_گفتی اسمت ادلاین بود؟
دختر از روی جعبه پایین پرید و موهای طلاییشو پشت گوشش زد. دست به سینه ایستاد و به نایل خیره شد.
_اره میتونی ادل صدام کنی.
نایل سرشو تکون داد و تو ذهنش سعی کرد بخش های مربوط به دختر رو به یاد بیاره.
اد_اینجا چیکار میکنی؟ تا جایی که یادمه تو دسته مایک ندیدمت.
نایل نگاه خیرشو از روش برداشت و سمت دیوار رفت. با نشستن و تکیه دادن به دیوار، ساعتو چک کرد و تصمیم گرفت جواب بده. به هرحال اونم دختر مایکل بود و اعتماد بهش ممکن بود براش بد تموم بشه.
نای_من همونی ام که جلوی رسیدن محموله گاز رو گرفت.
ادل بهت زده به نایل خیره شد، سکوت ایجاد شده ی اونجا نشون از تعجب دختر میداد و نایل پوزخندی برای ساکت شدن ناگهانیش زد.
نای_چیه؟ بهم نمیخوره بزرگ ترین محموله باباتو خراب کرده باشم؟
_واو..
با ذوق قدماشو سمت نایل برداشت و جلوش نشست. دستشو زیر چونش زد و همونطور که به صورتش خیره شده بود با هیجان حرف زد.
اد_چجوری تونستی؟!
نای_عا..خب کارم اینه. خیلی راحت!
اد_گاد! نمیدونی چقدر خوشحال شدم از شنیدنش.
تایل با تعجب بهش خیره شد و تو ذهنش اینکه اون دختر مایکله خط زد. چجوری خوشحاله از اینکه نصف سرمایه باباش بگا رفت؟
نای_بزار ببینم.. تو مگه دختر مایک نیستی؟
اد_هستم.
نای_خب الان نباید ناراحت باشی؟
ادل نفسشو بیرون داد و چشماشو چرخوند. واقعا قرار بود به هرکسی که میرسه توضیح بده؟
اد_ با ازدواج من و دوست پسرم مخالفت میکنه. برای چی مهم باشه برام؟
YOU ARE READING
Chieftain (ziam)
Fanfiction[Completed] "هر وقت عاشقت شدم.. تو بیسیم مرکزی پلیس داد میزنم که عاشقتم.. خوبه؟" [زویی تاپ] [کار اولمه پس انتظار زیادی ازش نداشته باشید💘]