Part_25

844 154 145
                                    


های بچز🥂

ووت و کامنت یادتون نره لطفا🧡

●○●○●○●○●○●○

_بهتره تلاش نکنی. راه فراری وجود نداره!

بدون توجه به صدای مزاحمش به گشتن اون زیر زمین بزرگ ادامه داد و با ایجاد کردن صداهای رو مخ اعصاب دختر رو بهم ریخت.

_ببین بچه خوشگل! من کل زندگیمو اینجا بزرگ شدم. هیچ راه فاکی ای برای فرار وجود نداره!

نایل با خونسردی سمتش چرخید و نفسشو بیرون داد. از روزی که به اینجا منتقل شده بود 1 روز میگذشت و هنوز نتونسته بود راه مخفی رو پیدا کنه. مطمئن بود که تو نقشه ای که از خونه دیده بود، ۱۰ تا در مخفی وجود داشت و یکیش دقیقا تو همین زیر زمین کار گذاشته شده بود.

نای_گفتی اسمت ادلاین بود؟

دختر از روی جعبه پایین پرید و موهای طلاییشو پشت گوشش زد. دست به سینه ایستاد و به نایل خیره شد.

_اره میتونی ادل صدام کنی.

نایل سرشو تکون داد و تو ذهنش سعی کرد بخش های مربوط به دختر رو به یاد بیاره.

اد_اینجا چیکار میکنی؟ تا جایی که یادمه تو دسته مایک ندیدمت.

نایل نگاه خیرشو از روش برداشت و سمت دیوار رفت. با نشستن و تکیه دادن به دیوار، ساعتو چک کرد و تصمیم گرفت جواب بده. به هرحال اونم دختر مایکل بود و اعتماد بهش ممکن بود براش بد تموم بشه.

نای_من همونی ام که جلوی رسیدن محموله گاز رو گرفت.

ادل بهت زده به نایل خیره شد، سکوت ایجاد شده ی اونجا نشون از تعجب دختر میداد و نایل پوزخندی برای ساکت شدن ناگهانیش زد.

نای_چیه؟ بهم نمیخوره بزرگ ترین محموله باباتو خراب کرده باشم؟

_واو..

با ذوق قدماشو سمت نایل برداشت و جلوش نشست. دستشو زیر چونش زد و همونطور که به صورتش خیره شده بود با هیجان حرف زد.

اد_چجوری تونستی؟!

نای_عا..خب کارم اینه. خیلی راحت!

اد_گاد! نمیدونی چقدر خوشحال شدم از شنیدنش.

تایل با تعجب بهش خیره شد و تو ذهنش اینکه اون دختر مایکله خط زد. چجوری خوشحاله از اینکه نصف سرمایه باباش بگا رفت؟

نای_بزار ببینم.. تو مگه دختر مایک نیستی؟

اد_هستم.

نای_خب الان نباید ناراحت باشی؟

ادل نفسشو بیرون داد و چشماشو چرخوند. واقعا قرار بود به هرکسی که میرسه توضیح بده؟

اد_ با ازدواج من و دوست پسرم مخالفت میکنه. برای چی مهم باشه برام؟

Chieftain (ziam)Where stories live. Discover now