هی گایز🥂
ووت و کامنت فراموش نشه لطفا🧡
●○●○●○●○
_و بعد من میگم "آه فاک..منو جوری بکن که اسمتو هیچوقت یادم نره رئیس!"
نیشخند محوی گوشه لب زین شکل گرفت و با کمی مکث، ضربه آرومی به پشت زانوهای مرد کوبید، با شنیدن صدای آخ لیام و سپس افتادنش از بالا بهش خیره شد.
_کی بهت گفته یه مجرم اجازه داره روی پاهاش وایسه لیام؟؟
لیام نگاه کنجکاو و مضطربش رو به چشمای از خباثت پر شده زین داد و خودش رو بخاطر پیشنهادش لعنت کرد. مطمئن بود زین قرار نیست بهش راحت بگیره و البته لیام از این اتفاق بدش نمیومد..
_من هرکاری که دلم بخواد میکنم رئیس.
زین به چشمای وحشی لیام از بالا خیره شد و پوزخندی زد. انگشتاش رو لای موهاش فرو برد و ناگهانی سمت جلو کشید.
صورت لیام به بین پاش برخورد کرد و دستای مرد برای جلوگیری از فشار بیشتر صورتش به برجستگی شلوار زین به روناش چنگ زدن._ساکش بزن لیام! اجازه میدم زبون گناهکارت رو به این روش پاک کنی.
با کم شدن فشار دست زین، سرش رو عقب کشید و با نفس نفس به صورتش خیره شد. شلوار مرد رو توی مشتش گرفت و با پایین کشیدنش زیپ شلوار به قسمتی از ویلاین زین کشیده شد و سوزش عجیبی رو بهش منتقل کرد.
_اوه! فکر کنم یادم رفت زیپ داره رئیس!
لحن کنایهای لیام باعث عصبانیتر شدن زین شد و موهاش توسط مرد به شدت رها شد. قبل از اینکه به خودش بیاد کف کفش زین به سینش برخورد کرد و باعث شد از پشت به زمین برخورد کنه. نگاه شوک شدش رو به زین داد، طولی نکشید که روی بدنش خیمه زد و از بین دندونای بهم چفت شدش غرید:
_لیاقت محبت نداری هرزه کوچولو!
انگشتای بلندش دور گردن لیام حلقه شد و با فشردنش سمت لباش حملهکرد. محکم و عمیق مشغول مکیدن اون لبای شیرین و درشت شد و گاز های ریزی که هراز گاهی ازشون میگرفت باعث میشد لیام از سوزششون به بازوش چنگ بزنه.
کنترل بوسه دست مرد بود و لیام نمیتونست به حرکات نامنظم و سریع لباش برسه. با حس زبون زین داخل دهنش ناله خفهای از ته حلقش آزاد شد و دستش رو پشت سر مرد گذاشت. برخلاف نفسی که کم آورده بود، محکم تر مشغول بوسیدنش شد و سینش از شدت بوسه به خس خس افتاد. زین که متوجه وضعیت لیام شده بود سرش رو با کام عمیقی که از دوتا لباش گرفت عقب کشید و به صورت بهم ریختش خیره شد._چیه رئیس؟؟ از شدت جذابیتم خیس شدی؟؟
تک خنده آرومی از بین لبای زین بیرون پرید و حلقه انگشتاش رو دور گردنش محکمتر کرد. با پایین بردن دستش، چنگ محکمی به برجستگی دیک لیام زد و به آرومی بین انگشتاش فشردش، به صورت توی هم رفتش خیره شد و نیشخند کجی زد.
YOU ARE READING
Chieftain (ziam)
Fanfiction[Completed] "هر وقت عاشقت شدم.. تو بیسیم مرکزی پلیس داد میزنم که عاشقتم.. خوبه؟" [زویی تاپ] [کار اولمه پس انتظار زیادی ازش نداشته باشید💘]