Part_28

876 158 256
                                    


هی بچز🙌

لطفا ووت و کامنت فراموش نشه💛

●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●

برای هزارمین بار روی تخت غلتی زد و نفسشو بیرون داد. کم کم داشت از فکرای توی سرش عصبی میشد. نگاهی به ساعت انداخت و با دیدن عدد 3 نیمه شب نگران سمت زین چرخید و بهش خیره شد.

لب پایینشو گاز گرفت و از بین دندوناش آزادش کرد. انگشتشو روی شونه لخت زین گذاشت و بهش ضربه زد. با بیدار نشدن زین چند بار دیگه حرکتشو تکرار کرد و وقتی تکون خورد دستشو عقب کشید.

_لیام..

زیر لب زمزمه کرد و سرشو بالا آورد. با چشمای خمار از خوابش به چشمای تیله ای و درشت شده لیام خیره شد و لبخند محوی زد.

زی_چرا بیدار شدی بیبی؟

همزمان با خوابیدن کنار لیام و کشیدن دستش سمت خودش گفت و بغلش کرد.

لی_عام ولی من اصلا نخوابیدم..

زین با شنیدن جمله پسر متعجب چشماشو باز کرد و بهش خیره شد.

زی_نخوابیدی؟ چرا تدی؟؟

لیام نگاه خیرشو از روی زین برنداشت و با استرس گوشه پتو رو بین انگشتاش گرفت. رفتاراش کمی عجیب به نظر میرسیدن.

زی_حالت خوبه لی؟

لی_چرا تاحالا منو نکردی؟؟

لبای زین از شدت شوک کمی از هم باز موند و بهت زده به چشمای مطمئن لیام خیره شد.
اون جدی بود دیگه؟..

زی_چی-چیگفتى لیام؟

لیام کلافه خودشو از بغل زین بیرون کشید و روی تخت نشست. دست به سینه شد و اخم کمرنگی روی صورتش نشوند.

لی_تو بهم گفتی دوستم داری ولی تا الان هیچ رابطه ای نداشتیم. اگه از سکس با من خوشت نمیاد.. فقط کافیه بگی..

زین به لحن دلخورش گوش داد و متعجب از افکارش خندید. اون توله خرس احمق بود که فکر میکرد زین از سکس باهاش خوشش نمیاد؟

زی_وات د هل لیام! چقدر فکر کردی به این نتیجه برسی؟

با لحنی که خنده توش موج میزد گفت و خودشو عقب کشید. به هدبورد تکیه داد و کف دستشو روی رونش زد.

زی_کامان خرسک!

لیام نگاه کوتاهی بهش انداخت و با دلخوری سمتش رفت. روناشو دو طرف پاهاش گذاشت و دست به سینه روش نشست.
زین درد کمی رو توی قفسه سینش حس میکرد و دلیلش رو نمیفهمید.
انقدری غرق لیام شده بود که ذهنش بتونه از ساعت ۳ فاصله بگیره و فراموش کنه بدترین اتفاق زندگیش امشب رخ داده.

یکی از دستاشو روی پهلوی نرم پسرش گذاشت و فشار داد. کف دست دیگشو روی لپش گذاشت و با انگشت شستش گونشو نوازش کرد.

Chieftain (ziam)Where stories live. Discover now