1. are you afraid?

5.5K 442 379
                                    

سرش رو به سرعت پایین برد

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

سرش رو به سرعت پایین برد.
در کسری از ثانیه گوش‌هاش پر شدن از صدای برگشتیِ گلوله‌ای که به شیشه‌های دودی اصابت کرده بود.
صدا گنگ بود. توی میچرخید!
بازتابِ برخورد گلوله مدام در حلزونِ گوش‌هاش می‌پیچید.

کناره‌ی زخم برداشته‌ی لبش کمی به بالا هدایت شد.
لب پایینش رو لیسید و استخوان فکی که لبخند مضحکانه‌ای به صورت تحویل میداد از خشم به لرز نشست.

گردنش هنوز هم به دنبالِ فرار از برخورد گلوله خم مونده بود که با اصابت گلوله‌ی دوم، این بار امواجِ صدا نزدیک‌تر از قبل در گوش‌هاش زنگ زد.

مردمک‌ها رو کمی به بالا هدایت کرد. تنها نیم نگاهی کافی بود که بدونه این بار گلوله به شیشه‌ی کابین پشت اصابت کرده.
پوزخندِ صدادار تنها پاسخش بود برای گلوله‌ای که تصمیم داشت به مغز یا شاید هم به قلبش اصابت کنه.

- رئیس سرتون و بالا نیارید. درسته که ضد گلوله‌ست اما..
- بهتره لب‌هات و به هم بدوزم تان.

سکوت فضای داخل اتومبیل رو پر میکرد
اما این سکوت دوام چندانی نداشت چرا که با برخورد گلوله‌ای تازه رسیده، پلک‌‌هاش رو دوباره بر هم فشرد.

- فاااک .. لعنت بهت.. لعنت بهت..

فریاد زد و همونطور که نگاه خشمگینش رو از شیشه‌ی پشت به دنباله روهای مزاحم می‌داد فریادش رو کشیده‌تر کرد:
- لعنت بهت.. لعنننتتتتتت بههههتتتتتت ..

چند دم عمیق گرفت و چند بازدم داغ بیرون داد.
زیر لب زمزمه کرد:
- از روی زمین محوتون میکنم.. پاک میشید..
- کار کدومشون میتونه باشه رئیس؟

هنوز هم نگاه آغشته به خشمش رو از ماشین‌هایی که به سرعت اتومبیلش رو دنبال می‌کردن جدا نکرده بود. هنوز هم لرزش در ناحیه‌ی فکِش به وضوح دیده میشد. هنوز هم صدای راننده رو میشنید اما صدایی که در گوش‌هاش زنگ می‌نداخت زنگ گلوله بود.

با برخورد گلوله‌ی بعدی کمی به عقب هل داده شد.
ابن برخورد اگر چه که آسیب چندانی به شیشه‌های دودیِ ضد گلوله وارد نمیکرد اما به خوبی دیده میشد.
محل اتصال گلوله‌های متوالی در نهایت باید ترک می‌خورد و شعاع این تلاقی، دایره‌ی مردمک‌های پسر رو پر میکرد.

𝐀𝐌𝐍𝐄𝐒𝐈𝐀𝐩𝐡𝐢𝐥𝐢𝐚 ||kookminNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ