80. naked

611 197 306
                                    


(+18)

- بازم تکرارش کن..

جیمین با صدای خشداری که تو تحریک کردن جونگکوک موفق عمل کرده بود، روی لب‌های پسرش زمزمه کرد و ازش خواست هر چیزی که به زبون آورده بود و قلبش رو لرزونده بود رو تکرار کنه. انگار دیواری که بینشون کشیده شده بود بالاخره شروع به ریختن کرده بود و جیمین کم کم می‌تونست هر چیزی که می‌خواد رو فقط به زبون بیاره تا اون پسر به سادگی ازش تبعیت کنه.
حالا هم ازش می‌خواست دوباره از جونگکوک بشنوه که عاشقشه، بهش نیاز داره و نزدیکیش واقعا داره اتفاق می‌افته.

جونگکوک ریز لبخند زد و جیمین می‌تونست کشیده شدن لب‌های پسر رو روی لب‌های خودش احساس کنه‌. خودش هم می‌دونست که فقط یک بار "عاشقتم" رو از زبون پسر شنیده و به این زودی‌ها تکرار نمیشه. می‌دونست که این لبخند هم به همین دلیل روی لب‌های جونگکوک نشسته اما همین لبخند هم براش دلگرم کننده بود.

نگاهش رو روی صورت جونگکوک نگه داشت، سخت بود که وقتی انگشت‌های پسر این‌جوری نرم پوست کمرش رو لمس می‌کنن حالت صورتش رو عادی نگه داره ولی همین زمزمه‌های آروم روی لب‌های جونگکوک هم جوری براش دوست‌داشتنی بودن که نتونه ازشون دل بکنه.

- داری می‌خندی.. چیزی که ازت خواستم خنده‌داره..؟
- دیوونه بازی بود هیونگ!
طوفان شده. پوستت گرمه و هوا داره کولاک می‌کنه.. باید این شیشه رو ببندیم..

دست چپش رو بالا آورد تا شیشه رو کمی جا به جا کنه که جیمین تو گره دست دیگه‌اش تکون خورد و بیشتر از قبل گردنش رو بالا آورد. لب‌هاش به چونه‌ی جونگکوک رسیدن و با همون لحنی که می‌خواست از جونگکوک حرف بیرون بکشه پرسید؛
- مم... بازم برای هیونگ نگران شدی؟!
تو خیلی نگرانم میشی.. مگه نه؟

جونگکوک دستی ‌که برای بستن شیشه جلو رفته بود رو به لبه‌ی بورد تکیه داد و با پوزخند مردمک‌هاش رو سمت صورت جیمین آورد که با فاصله‌ی کمی از پایین بهش نگاه می‌کرد. این فقط بدن‌هاشون نبود که وصل بودن و می‌تونستن جونگکوک رو عصبی کنن. جیمین به مرور دیگه می‌تونست با هر کلمه‌ای که از لب‌هاش بیرون میاد بدنش رو داغ کنه و انگار بدنش کم کم مسیر مخالف رو در پیش گرفته بود. داغ‌تر شدن با هر حرکت ریز جیمین و هر بار دور و نزدیک شدن لب‌هاش چیزی بود که داشت بهش دچار می‌شد و خیلی هم سریع پیش می‌رفت. جوری ‌که جونگکوک شاید فقط چند دقیقه‌ی دیگه طاقت صبر کردن داشت‌.

لب‌هاش رو با نگاهش پایین آورد. لب‌هاشون مماس شدن و با صدایی که بم‌تر از قبل به گوش جیمین می‌رسید زمزمه کرد؛
- اون‌ وقت می‌تونی تحملش کنی؟!
هیونگ مطمئنی از پسش بر میای؟

انگشت‌هاش رو به نرمی روی گودی کمر جیمین چرخوند و جیمین از حس دستش نفس عمیق کشید. لب‌هاش رو به هم فشرد و جونگکوک نگاهش رو خیره روی همون لب‌ها نگه داشته بود تا این بی‌نفس شدن رو با دقت ببینه. تا به حال بارها و بارها دیده بود که هیونگش براش بی طاقته اما هیچ کدومشون تحت سلطه‌ی خودش نبودن. جونگکوک این بار می‌خواست وقتی خودش همه چیز رو تو دست گرفته و بدنش زیر هیچ اجباری نیست تک تک واکنش‌های صورت و بدن جیمین رو برای خودش داشته باشه و این باعث میشد خودش هم دوباره سریع‌تر از قبل نفس بکشه.

𝐀𝐌𝐍𝐄𝐒𝐈𝐀𝐩𝐡𝐢𝐥𝐢𝐚 ||kookminHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin