🪧 پایان یافته
fic: amnesiaphilia🃏
Main couple: kookmin
Side couple: kookyoon
genre : criminal/angst/romance, smut
"از نگاه کردن به خودش میترسه!
چرا باید کسی از نگاه کردن به خودش بترسه یونگی؟
بعضی وقتا که به خودم خیره میشم..
منم میترسم اما..
اون...
وارد اتاق جین شده بود و برخلاف انتظاری که داشت، داشت با جونگکوک رو به رو میشد. اون دو نفر رو نزدیک به هم میدید، در حالی که میتونست برافروختگیِ تازهی صورت جین رو تشخیص بده و تک چشمِ سفیدِ جونگکوک تمام تلاشش رو برای جلب توجه انجام میداد.
Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.
نگاههای هر دو هنوز روش خیره مونده بودن و این طور که به نظر میرسید، وسط بحث مناسبی قدم به داخل اتاق نذاشته بود پس قبل از این که جا به جا شه، نگاهش رو به جین داد و متاسف به زبون آورد: - فکر میکنم زمان بدی رسیدم ولی.. در زدم و کسی جواب نداد و جِنا..
اسم دختر رو که به زبون آورد، آب گلوش رو قورت داد. کمی مردمکهاش رو سمت جونگکوک برگردوند که شاید از به زبون آورده شدن اسم جنا توسط جیمین متعجب و کنجکاو میشد. دوباره چشمهاش رو به جین دوخت و ادامه داد: - کسی که خودش و جنا معرفی کرد در و برام باز کرد و به این اتاق راهنماییم کرد. بهم گفت اینجا میتونم شما رو ببینم.. اما من میتونم بعدا بیام.
هنوز قدم به عقب برنداشته و از اتاق خارج نشده بود که صدای جونگکوک رو شنید. جونگکوک رو به جین برگشته بود و متعجب از حضور جیمین حرف میزد: - وقتی یونگی مجبورم کرد بیام اینجا باید میدونستم یه چیز عجیبی توی سرش هست! کیم سوکجین هممون و اینجا جمع کردین! هوشمندانهست! اما به نظرت میشه؟!
جین لبهاش رو تر کرد و نفس عمیقی کشید. از قطع شدن مکالمشون حس خوبی نداشت اما حالا میتونست نسبت به چند دقیقهی قبل راحتتر نفس بکشه. - از این به بعد باید خیلی مواظب رفت و آمدهامون باشیم. فکر نمیکنم این تصمیم جای بحثی داشته باشه..
نگاهش رو از جونگکوک گرفت و سمت جیمین برگشت. - ممنونم که قبول کردی اینجا بمونی. دوستت هم اینجاست؟
جونگکوک هم نگاهش رو سمت جیمین برگردوند و این رسیدنِ نگاه، دور شدنِ لبهای جیمین رو به تعویق مینداخت. جیمین به سختی حواسش رو به جین پس داد و گفت: - آره.. آره اونم هست. البته که هست. خب من دیگه.. میرم. فعلا.
در رو بست و خارج شد.
سکوت برای چند ثانیه اتاق رو پر میکرد، جین دوباره به سراغ میز و کمدش میرفت تا از زیر فشارِ سوالهای جونگکوک فرار کنه اما پسر هنوز هم در همون نقطه از مرکز اتاق ایستاده بود و به نظر میرسید که سوال تازهای برای پرسیدن داره.