منحرف
____________دوست منحرف دور و برتون هست یا نه؟
اگرم نباشه به احتمال خیلی زیاد خودتون همون فرد هستید.
حالا فرض کنید وارد یه رابطه بشید، که فرد مقابلتون از سادگی نداشته اتون سواستفاده کنه و افکار منحرفانه اش رو روی شما پیاده کنه.جین و جونگکوک خیلی زود رابطه صمیمی ای با هم پیدا کردن. خودتون هم میدونید، که سن صرفا فقط یه عدده و اصلا مهم نیست این دو نفر اختلاف سنی ای حدود بیست سال با هم دارن.
بزارید یه رازی بهتون بگم. "قرار گرفتن اون دوتا کنار هم... فاجعه است!"
-هیونگ... لباست و درار... خودم فوتش میکنم تا خوب بشه.
در حالی که جین با قد نه چندان کوتاهش، عقلش رو اندازه یه بچه کرده بود و توی زمین بازی خلوتی که گیر اورده بودن، میدوید، پاش لیز خورده بود و روی زمین پهن شده بود!
-یااا جونگکوکا... من پام زخم شده! چرا باید لباسام رو در بیارم...
در طی برخوردی که با سطح زمین داشت، زانوش به سنگ ریزه ها خورده بود و کمی خراش برداشته بود و حالا جونگکوک تا به هدفش که لخت کردن هیونگ جذابش بود، نمیرسید دست بردار نبود.
-هیونگ تو در بیار... کاریت نباشه.
به قول نامجون نازنینمون که توی این بوک خیلی بهش کم لطفی میشه! اگر سن جونگکوک یکم بیشتر بود و خودش زود دست نمیجنبود؛ احتمالا جین و جونگکوک کاپل میشدن و سرش بی کلاه میموند!
ادامه دارد...
____________
ویز ویز🐝
YOU ARE READING
The Message Of Savior [Sope]
Fanfictionدر حالی که برای آخرین بار اتاقش رو از نظر میگذروند دست هاش رو بالا و بالاتر برد. هرکاری که فکر میکرد لازمه رو، انجام داده بود. به دونه های کوچیکی که کف دستش، که دقیقا روی عدد 18 هک شده ی اون قسمت قرار داشت نگاه کرد. به یه تلنگر برای متوقف شدن نیاز د...