مزاحم تلفنی
______________اینکه هر روز یا بهتره درستش کنم، هر شب قبل از اینکه چشماتون رو ببندید و بخوابید کسی بهتون زنگ بزنه و شما بهش عادت نداشته باشید احتمالا اعصاب بدنتون رو بهم میریزه.
خصوصا اگر روز سختی رو پشت سر گذاشته باشید و بخواید استراحت دلچسبی داشته باشید.
اون پسر از شب قبل زنگ نزده بود و امیدوارش کرده بود که دیگه قرار نیست تلفنش به خاطر تماس های اون به صدا در بیاد؛ اما انگار هستی دست به دست هم داده بودن تا معادلاتش برعکس از آب در بیاد.
_"مگه نگفتم زنگ نزن!"
سوال نپرسید. انگار بیشتر میخواست بهش یادآوری کنه که راضی نیست و بهتره دمت رو بزاری رو کولت و قبل از اینکه عصبانی بشم و خطت رو بلاک کنم در بری.
_"خب گفتم شاید نظرت از دیشب تا الان عوض شده باشه. به هر حال چند ساعت طولانی در طول روز وقت داشتی که به این موضوع فکر کنی."
از پررویی اون پسر خنده اش گرفته بود.
_"در مورد چی فکر کنم؟ واقعا فکر نمیکنی که تماس هات رو نمیخوام؟"
منتظر بود تا جوابی از پسر بشنوه؛ اما در عوض با صدا بوقی روبرو شد که نشون میداد اینبار اون بوده که تلفن رو روش قطع کرده.
تلفن رو جلوی چشم های پر از تعجبش گرفت و چند بار تکون داد.
_"ناراحت شد؟"
ادامه دارد...
___________
ویز ویز🐝
KAMU SEDANG MEMBACA
The Message Of Savior [Sope]
Fiksi Penggemarدر حالی که برای آخرین بار اتاقش رو از نظر میگذروند دست هاش رو بالا و بالاتر برد. هرکاری که فکر میکرد لازمه رو، انجام داده بود. به دونه های کوچیکی که کف دستش، که دقیقا روی عدد 18 هک شده ی اون قسمت قرار داشت نگاه کرد. به یه تلنگر برای متوقف شدن نیاز د...