imaginary

339 110 7
                                    

خیالی
_________

:پرحرفِ درونگرا
هیونگ
قبلا بهت اسم تهیونگ رو گفته بودم، درسته؟

من:
آره گفته بودی یه چیزایی یادمه
همون که بی مسعولیته

:پرحرفِ درونگرا
آره... ولی خب اونقدرا هم بی مسعولیت نیست

من:
حالا هر چی

:پرحرفِ درونگرا
ولش کن اونو
داشتم میگفتم

تهیونگ رشته اش روانشناسیِ

من:
روانشناسا یه مشت دیوونه ان
تا الان بینشون سالم ندیدم

:پرحرفِ درونگرا
وای هیونگ
جلوم نشسته و دارم بهش میخندم
قیافه اش دیدنیه!

من:
نمیدونستم کنارشی... !

:پرحرفِ درونگرا

خب
اون امروز تعریف کرد که یه بیمار توی بخششون بستری بوده
اونجا اجازه دارن بیمارا در طول روز چند ساعتی رو از تلفن همراهشون استفاده کنن
البته نه همشون... بعضیاشون

من:
خب؟

:پرحرفِ درونگرا
اون بیمار توی چند ماهی که اونجا بوده تمام کارهاش رو با دوست دخترش هماهنگ میکرده
مثلا زمان خوابیدن... غذا خوردن... حموم رفتن و چیزای دیگه

من:
لابد الان کات کردن و اونم خودش و کشته

:پرحرفِ درونگرا
نه نه هیونگ
اون صبح امروز مرخص شد
چون حالش خوب شده
البته بگم که توی این چند ماه فقط خانواده اش به دیدنش میومدن

وقتی رفته خونه خانواده اش که گوشیش رو چک میکنن میبینن هیچ دوست دختری وجود نداشته و همیشه با گوشی خالی حرف میزده و چت میکرده

دوباره چند ساعت پیش برمیگردوننش

من:
این خیلی بده...
بدددد

اونجا چه دکترای پرتی وجود داره که توی اون چند ماه هیچی نفهمیدن

:پرحرفِ درونگرا
فرض کن هیونگ

ما الان داریم با هم چت میکنیم
ولی همه اش توی خیالمون باشه و واقعیت نداشته باشه

اون وقت باید بریم بیمارستان تهیونگ بستری بشیم :))))

یعنی امکانش رو داشت که هوسوک خیالی باشه و اینا همه تصور ذهن تنهاش باشن؟

ادامه دارد...

____________
ویز ویز🐝

The Message Of Savior [Sope]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang