فاک
________یادمه قبلا براتون تعریف کرده بودم که جونگکوک، کمی تا اندکی بی ادب تشریف داره.
البته بی ادب که چه عرض کنم، اون فقط تحت تاثیر محیطی که بزرگ شده، یکم ادبیاتش با بقیه متفاوته.-یونگی هیونگ... فاک می یعنی چی؟
یونگی با شنیدن حرفی که جونگکوک زد، آب دهنش توی گلوش پرید و به شدت شروع به سرفه کرد. میتونست حدس بزنه از کجا شنیده بوده!
-یعنی من و ماساژ بده... آره... می یعنی من!
خوشنود از ایده ی دقیقه نودی ای که به سرش زده بود، با لبخند گفت و به صورت جونگکوک که به نظر قانع میومد، نگاه کرد.
البته اگر میدونست تا چند دقیقه بعد این حرفش چه عاقبتی داره، هرگز حتی دهنش رو هم باز نمیکرد.
با ورود تهیونگ که خستگی از سر و صورتش بیرون میریخت، جونگکوک خیلی سریع خودش رو به اون رسوند و کیفی که احتمالا مدارک بیمارهاش داخلش بودن رو از دست تهیونگی هیونگ محبوبش گرفت.
-هیونگ... خسته شدی! میخوای یکم فاکت بدم؟
احتمالا بتونید چهره هرکدوم از اعضا رو بعد از شنیدن این حرف تصور کنید.
ادامه دارد...
____________
ویز ویز🐝
ESTÁS LEYENDO
The Message Of Savior [Sope]
Fanficدر حالی که برای آخرین بار اتاقش رو از نظر میگذروند دست هاش رو بالا و بالاتر برد. هرکاری که فکر میکرد لازمه رو، انجام داده بود. به دونه های کوچیکی که کف دستش، که دقیقا روی عدد 18 هک شده ی اون قسمت قرار داشت نگاه کرد. به یه تلنگر برای متوقف شدن نیاز د...