رستوران
____________زدن مخ جین قطعا کار سختیِ که هر کسی از عهده اون بر نمیاد.
-همیشه وقتی توی چشم هات نگاه میکنم... توی نگاهت گم میشم...
نامجون تحت تاثیر فضای عاشقانه و آهنگی که توی رستوران پخش میشد، آخرین ایده ای که به ذهنش میرسید رو به زبون اورد.
-نامجون! نمیخوام توی ذوقت بزنما... ولی تو ذاتاً وقتی راه صاف رو هم میری، گم میشی... چه برسه به چشم های من!
کم مونده بود از دست جین کارش به خودزنی برسه و فقط اگر کمی حتی یک درجه، آی کیوش از چیزی که در حال حاضر هست، کمتر بود، قطعا این کار رو انجام میداد.
-هیج ایده ای داری که لاس زدن رو چقدر برای من سخت کردی؟
ادامه دارد...
___________
ویز ویز🐝
YOU ARE READING
The Message Of Savior [Sope]
Fanfictionدر حالی که برای آخرین بار اتاقش رو از نظر میگذروند دست هاش رو بالا و بالاتر برد. هرکاری که فکر میکرد لازمه رو، انجام داده بود. به دونه های کوچیکی که کف دستش، که دقیقا روی عدد 18 هک شده ی اون قسمت قرار داشت نگاه کرد. به یه تلنگر برای متوقف شدن نیاز د...