هدیه
___________تا حالا از عشقتون یا چه میدونم رلتون هدیه گرفتید؟
خب باید بگم هوسوک هم اولین هدیه اش رو همین امروز از یونگی گرفت. احتمالا باید بدونید گرفتن هدیه، هر چی که میخواد باشه، خیلی لذت بخشه.
هوسوک در حالی که روبروی یونگی نشسته بود، به جعبه مستطیلی که رنگ سرمه ای داشت اشاره کرد.
-هیونگ اون چیه؟
خودش یه حدس هایی میزد ولی میترسید اشتباه از آب در بیاد و جلوی یونگی ضایع بشه پس چیزی نگفت تا خودش بهش بگه.
یونگی جعبه رو روی میز هل داد و نزدیک به هوسوک قرارش داد.
-بازش کن... برای توِ...
اولین بار بود که سعی میکرد برای کسی چیزی بخره و تا حدودی مطعمن نبود که کار درستی کرده یا به سلیقه هوسوک میخوره. برای همین حسابی استرس داشت و باعث میشد دستش رو پشت گردنش ببره و بالا و پایینش کنه.
-اوه...
هوسوک با دیدن گردنبندی که به نظر نقره سفید بود و طرح گوشی پزشکی بود غافل گیر شد و تنها چیزی که تونست از دهنش خارج کنه یه "اوه" بود.
-خیلی قشنگه.
-مطمعن نبودم دوست داری یا نه!
هوسوک با چشمای قلبیش به یونگی زل زد و گردنبند* رو از جلدش در اورد.
-میشه گردنم بندازیش؟
هوسوگ واقعا از این کارای رمانتیک خوشش میومد و ذهن پاکی داشت شاید درستش اینه که بگم قلب پاکی!
اما خب باید بازم بگم که یونگی اینطور نبود! حداقل برای بار نمیدونم چندم توی این بوک قراره این موضوع ثابت بشه.-کاش واست شورت میخریدم!
ادامه دارد...
_____________
ویز ویز🐝*تصویر گردنبند توی کاور پارت هست.
STAI LEGGENDO
The Message Of Savior [Sope]
Fanfictionدر حالی که برای آخرین بار اتاقش رو از نظر میگذروند دست هاش رو بالا و بالاتر برد. هرکاری که فکر میکرد لازمه رو، انجام داده بود. به دونه های کوچیکی که کف دستش، که دقیقا روی عدد 18 هک شده ی اون قسمت قرار داشت نگاه کرد. به یه تلنگر برای متوقف شدن نیاز د...