Part 13✓
Subject: reason
To:jeongookie99@gmail.com "
"ایمیل ۳۷ ام.
قبلا وقتی سرفه هم میکردم، از نگرانی تمام خونه رو روی سرت میذاشتی.
حالا چی؟ کجایی ببینی از شدت سرفه خون بالا میارم و توی دردِ سرم، دست و پا میزنم؟...
کجایی که صدای خسخس نفسهام وقتی تو تاریکی خونه خفه میشم رو بشنوی؟
《تا ابد کنارت میمونم》 جمله ای بود که خودت گفتی.
ابد همینقد کوتاه بود؟***
20 August
Seulاز طریق مانیتور ماشینش برای بار چهارم با تهیونگ تماس گرفت و وقتی بازم تماسش بی پاسخ موند اخم عجیبی روی صورتش نقش بست.
ساعت از هفت گذشته بود و با توجه به برنامه کاری امروز تهیونگ، اگر پسر میخواست که به قرارهاش برسه باید زودتر ازینا بیدار میشد.
و البته با در نظر گرفتن سبک بودن خواب تهیونگ و بیدار نشدنش بعد از سه بار زنگ خوردن گوشیش به تعجب بوگوم اضافه شد.در اصل بار اول فقط برای این تماس گرفته بود که به تهیونگ بگه اگر امروز جونگکوک با ماشین رفته میتونه برسونتش اما وقتی تماس پسر رو بیپاسخ دید تماس های بعدی از سر نگرانی بودن و حالا هم بوگوم مسیرش رو به سمت خونه ی تهیونگ کج کرده بود تا دلیل بیپاسخ بودن تماسهاش رو جویا بشه و اگر هم خواب مونده سرزنشش کنه.
کمتر از ده دقیقه بعد توی آسانسور اپارتمان خونه ی بهترین دوستش منتظر ایستاده بود تا به طبقه ی مورد نظرش برسه.
با توقف کردن آسانسور به سرعت ازش خارج شد و به سمت درب واحد کیم و جئون رفت.
انگشتش رو روی زنگ فشار داد و وقتی جوابی نشنید کارش رو تکرار کرد.درنهایت لعنتی به "با ادب بودن" فرستادن و رمز درخونه رو وارد کرد. درب خونه بعد از صدای تیک مانندی باز شد و بوگوم با دیدن صحنه ی مقابلش برای چند ثانیه با حالت شوکه ای به تن بی هوش تهیونگ خیره شد.
"فاک! تهیونگ!"
لحظه ای که به خودش اومد با فریادهای بلند اسم پسر روصدا زد و خودش رو به جسم بیهوشش رسوند. تن پسر رسما توی خون خودش خیس شده بود و این به این معنی بود که مدت زیادی خونریزی داشته.
درنهایت وقتی جوابی از دونسنگش دریافت نکرد درحالی که تن تهیونگ رو در اغوشش میگرفت مخاطب فریادهاش رو جونگکوکی که حدس میزد خونه نباشه قرار داد.
با دستهایی که از خون تهیونگ خیس شده و چشمهایی که بابت اشک تار میدیدن شماره ی اورژانس رو توی گوشیش وارد کرد. هیچ ایده ای نداشت چطور شرایط رو توصیف و ادرس رو براشون فرستاده اونم درحالی که بابت شوک و استرس زیاد لکنت گرفته بود.
خوشبختانه رسیدن اورژانس فقط پنج دقیقه زمان برد و بالاخره زمانی که تن سولمیتش رو توی امبولانس قرار دادن، بوگوم به خاطر اورد که باید با جونگکوک هم تماس بگیره.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
The Reason(kookv,vkook)
Фанфикهمه چی عالی بود؛ حداقل از دیدگاه جونگکوک...شاید برای همین از لحظه ای که تهیونگ بهش گفت میخواد ترکش کنه تا وقتی که رفت و درب اتاق رو محکم کوبید، جونگکوک توی بهت ایستاده بود و بدون درک از اتفاقات افتاده سعی میکرد لرزش بدنش رو کنترل کنه. اره همه چی عال...