-part 15-

521 82 28
                                    


این پارت یه اهنگ مخصوص داره که پیشنهاد میکنم حتما از توی دیلیم دانلودش کنید و توی قسمتی که اشاره شده پلی کنید
لینک دیلیم
@the_lighthouse



Subject: reason
To:jeongookie99@gmail.com "
"ایمیل ۵۲ ام
اولین ملاقاتمون رو هیچوقت یادم نمیره. زیادی شیرین بود. به شیرینی کلوچه هایی که مادرم می‌پخت و توی بالاترین قسمت کابینت‌ها پنهان میکرد تا برای مهمون ها بیاره. دزدیدن یدونه ازون شیرینی ها برام شبیه بزرگترین دست آورد زندگیم بود. طوری که با هرگاز دلم از خوشمزگیشون قنج میرفت. اولین ملاقاتمون؛ شبیه دزدین یکی ازون کلوچه ها بود.

تپش‌های قلبم دزدکی وارد قلبت شدن و توی وجودت لونه کردن. بودن در اغوش تو، به همون اندازه شیرین بود. حالا هم به اندازه ی همون کلوچه‌ها دست نیافتنی شدی. طوری که من با حسرت به اغوشی که دیگه از آن من نیست نگاه میکنم تو همونقدر که احمقانه ترکم کردی، منو احمق میبینی."

21 August  2021
Seoul

نور افتاب مستقیما از لابه لای پرده‌های کرم رنگ توی چشم‌هاش می‌تابید و باعث شد برای در امان موندن ازش چرخی توی تخت بزنه.
اخمی بابت سردرد شدیدش روی پیشونیش نقش بست و باعث شد لای یکی از چشم‌هاش رو باز کنه.

وقتی چشمش کمی به نور عادت کرد فضای اتاق رو برانداز کرد و با احساس غریبه بودن فضا چشم دیگه‌اش هم باز شد.
چند باری پلک زد تا دیدش واضح شه. دکوراسیون اتاق اشنا بود با این حال به خاطر نمیاورد این دکوراسیون مربوط به چه جاییه.

نگاهش توی فضای اتاق چرخید و روی بدن خودش افتاد.کاملا برهنه بود و درحالی که پتوی سفید رنگی نیمی از بدنش رو پوشونده بود، توی تخت خالی دراز کشیده بود.

تلاش کرد اتفاقات شب گذشته رو -از بعد از مست کردنش- به خاطر بیاره با این حال بجز چندتا خاطره ی محو چیزی یادش نمی اومد.
شب قبل با تهیونگ خوابیده بود؟ پس چرا دوست‌پسرش اونجا نبود؟
چرا توی خونه ی خودشون سکس نکرده بودن؟

به طور ناگهان با به یاداوردن گوشیش با حالت هول شده‌ای چرخی تو جاش زد و وقتی گوشیش رو توی جیب شلوار جینش که کنار تخت افتاده بود پیدا کرد با حجم زیادی از نوتیف و میس کال از طرف تهیونگ مواجه شد.

با اخم نگاهی به ساعت انداخت.
6:07
هنوز هم نمیفهمید توی اون ساعت اونجا و خارج از خونه چیکار میکنه.
درحالی که شلوارش رو میپوشید وارد صفحه ی چتش با تهیونگ شد و وقتی محتوای پیام‌های پسر که شامل ابراز نگرانی بابت غیب شدن و نبودش بود رو دید ترس بدی به دلش افتاد.

احتمالا این فکر بچگانه‌ای بود اما برای ثانیه ای از ذهنش گذشت که شاید کسی اون رو دزدیده. با این حال افکارش رو پس زد و بعد از به تن کردن تیشرتش از اتاق خارج شد.

The Reason(kookv,vkook)Where stories live. Discover now